۱۳۹۰ شهریور ۹, چهارشنبه

ولی فقیه و ترور در رستوران میکونوس


آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، طی سخنانی در روز ۱۶ مردادماه ۱۳۹۰ که از سوی دفتر وی «بسیار مهم» ارزیابی شد، در جمع مسئولان کنونی حکومت، از سیاست خارجی دولت‌های محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی انتقاد کرد و آن‌ها را به تلویح به «کوتاه آمدن در برابر اروپا و آمریکا» متهم کرد.


آقای خامنه‌ای، ضمن تشریح نقاط ضعف و قدرت جمهوری اسلامی، در بخشی از این سخنان به ماجرای دادگاه میکونوس اشاره کرد و گفت: در این ماجرا یک دولت اروپایی )آلمان) که رابطه با آن «به ظاهر خوب بود و از ایران تجلیل می‌کرد»، در جریان «داستان قهوه‌خانه میکونوس» تشکیل دادگاه داد، تعدادی از مقامات بلند مرتبه کشور را متهم کرد؛ کشورهای اروپایی سفرای خود را از ایران فراخوانی کردند».


این سخنان ولی فقیه را می‌توان در راستای تبرئه خود و حکومت در جریان ترورهای سیاسی در سال‌های گذشته ارزیابی کرد. این ترورها علی‌رغم اسناد محکم و معتبر ارائه شده از سوی سازمان‌های مدافع حقوق بشر و دادگاه‌های معتبر جنایی، همواره از سوی مقامات حکومت اسلامی نفی و به‌عنوان «جنگ تبلیغاتی» برای منزوی کردن حکومت معرفی شده است.


این سخنان در شرایطی مطرح می‌شود که چندی پیش حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات در مصاحبه‌ای با خبرگزاری ایرنا، در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۹۰از رویکرد تهاجمی این وزارتخانه نسبت به مخالفان حکومت خبر داد و گفت: «نگاه تهاجمی به برنامه و تهدیدهای دشمن، ایمن‌سازی مردم و جامعه در قبال تهدیدات بالقوه و بالفعل دشمن و نفوذ در عمق لایه‌های دشمن، به عنوان راهبـردهای وزارت اطلاعات است.»

با وجود آن‌که مخالفان حکومت همواره سخنانی حیدر مصلحی را بیشتر جنبه تبلیغاتی و بلوف می‌دانند، اما به‌هر روی برخی بر این باورند که علی‌رغم بی‌دانشی و ضعف حیدر مصلحی در مسائل امنیتی نباید سخنان او را کاملاً بی‌مایه و اساس دانست و باید واقع‌بینانه تحرک‌ جمهوری اسلامی را در حوزه امنیتی به‌خوبی رصد کرد و زیر نظر داشت.

در این مقاله به بازخوانی ترور میکونوس و به‌طور کلی به ریشه‌های ترور حکومتی در جمهوری اسلامی می‌پردازیم.


ترور در رستوران میکونوس


در جریان برگزاری کنگره جهانی سوسیالیست که از تاریخ ۲۳ الی ۲۶ شهریورماه سال ۱۳۷۱ (۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲) در برلین برگزار شد. به دعوت حزب سوسیال دموکرات آلمان تعدادی از مخالفان احزاب کرد حکومت ایران به برلین دعوت شدند. در شب سوم و پایانی این کنفرانس، شش نفر از آن‌ها در رستورانی به نام میکونوس در منطقه ویلمرسدورف برلین جمع شدند که محل دنجی برای ایرانی‌های مقیم آلمان بود. صاحب رستوران که فردی ایرانی به نام عزیز غفوری، عضو سابق چریک‌های فدایی خلق بود، میزی بزرگ را در اتاق عقبی برای گروهی از میهمانان قرار داد و آن شش نفر، دور میز در حال استراحت و بحث‌های سیاسی پیرامون ایران بودند. در رستوران علاوه بر این شش نفر، با دو نفر دیگر که به صورت اتفاقی در محل بودند و یک نفر صاحب آنجا، در جمع ۹ نفر در رستوران حاضر بودند.


حدود ساعت ۲۲ و۵۰ دقیقه سه مرد مسلح نقاب‌دار وارد رستوران می‌شوند. یکی نزدیک در ورودی، نفر دوم در قسمت میانی رستوران و نفر سوم نیز با مسلسل وارد قسمت پشتی رستوران می‌شوند که شش ایرانی در آنجا دور یک میز نشسته بودند. همه آن‌ها را به رگبار می‌بندند. از جمع شش نفر دور میز، چهارنفر در دم کشته می‌شوند که این افراد عبارت بودند از: صادق شرفکندی، دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران، همایون اردلان، نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در آلمان، فلاح عبدلی، نماینده حزب دمکرات کردستان در اروپا، نوری دهکردی، مترجم و کارمند صلیب سرخ و فعال در امور پناهندگان ایرانی مقیم آلمان. از این بین، یک نفر زخمی و چهارنفر دیگر جان سالم به‌در می‌برند. یکی از این افرادی که خود شاهد صحنه ترور است و جان سالم به‌در می‌برد پرویز دستمالچی، فعال سیاسی است. وی درمورد ترور میکونوس مصاحبه‌ای با مرکز اسناد حقوق بشر ایران انجام داده است.[۱] شرفکندی که بر اثر اصابت گلوله در زیر میز افتاده بود، یکی از مهاجمان هنگام خروج از مهلکه برای اطمینان از موفقیت عملیات تیر خلاصی در مغزش خالی می‌کند و صحنه جنایت می‌گریزند. معلوم شد که شرفکندی هدف اصلی این عملیات تروریستی بوده است. شرفکندی جانشین عبدالرحمن قاسملو شده بود که سه سال قبل در وین در شرایطی مشابه به قتل رسید.


پرونده این ترور به دلیل نبود شواهدی مستند مسکوت می‌ماند تا این‌که، یک سال بعد از عملیات ترور مزبور، سرویس اطلاعات خارجی بریتانیاMI 6 به طرف آلمانی خود اطلاع داد که بنا به برخی منابع مطمئن، دو تن از عوامل قتل رهبران کرد، هنوز به احتمال قوی در آلمان هستند. این دو، اتباع لبنانی به نام‌های عباس راحیل ۲۶ ساله و یوسف امین ۲۵ ساله بودند که معلوم شد در خانه احمد امین برادر یوسف (که در ایالت نورد راین وستفالن زندگی می‌کرد) پنهان شده بودند. ماموران آلمانی شبانه به منزل یورش بردند، همه را بازداشت کردند و مقادیری پول خارجی یافتند. یوسف امین، اولین کسی بود که اعتراف کرد. او محل اختفای اسلحه‌ها و اتومبیلی که با آن گریخته بودند را فاش ساخت. او همچنین نشانی و اطلاعات شخصی ایرانی به نام کاظم دارابی را نیز فاش کرد. دارابی سه روز بعد دستگیر شد.

بعدها معلوم شد سرویس اطلاعاتی بریتانیا برای مدت بیست سال کاظم دارابی را تحت نظر داشته و مکالمات تلفنی او را شنود می‌کرده است. وی در سال ۱۹۸۳ در آستانه اخراج از آلمان بود که دولت آلمان نزد مقامات اداره مهاجرت پادرمیانی کرده است و وی را قادر ساخت در آلمان بماند. دارابی قبلاً از رهبران فعال اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در ایران بود و از طرفداران انقلاب اسلامی به شمار می‌آمد. سرویس اطلاعاتی آلمان و دپارتمان جنایی پس از این‌که پای دارابی به ماجرا کشیده شد، ادعا کردند که قاتلان برای حکومت ایران کار می‌کرده‌اند و دارابی را متهم کردند که مسئولیت سازماندهی قتل‌ها را برعهده داشته است.


کاظم دارابی کازرونی از اعضای سپاه پاسداران و دستگاه اطلاعات و امنیت ایران بود و چهار لبنانی به نام‌های یوسف امین، محمد اتریس، عطاالله عیاد و عباس رحیل توسط پلیس آلمان دستگیر شدند. در تاریخ ششم آبان ماه ۱۳۷۲ دادگاه این افراد آغاز شد و به مدت پنج سال و در ۲۴۷ جلسه برگزار می‌شود. این دادگاه در حدود ۹ میلیون فرانک هزینه برمی‌دارد و در این دادگاه حدود ۱۷۰ نفر حاضر شدند و در مورد حادثه شهادت دادند. برخی شهود علیه جمهوری اسلامی و برخی دیگر به نفع حکومت شهادت دادند؛ طی آن دادگاه کاظم دارابی از اتباع ایرانی و عباس رحیل تبعه لبنانی به حبس ابد و یوسف امین و محمداتریس هر دو از اتباع لبنان به ترتیب به ۱۱ و پنج سال زندان محکوم شدند. در این حکم متهم دیگر نیز به نام عطاالله ایاد تبرئه شد.


در روز جمعه ۱۶ مارس سال ۱۹۹۶ (۱۳۷۵)، قاضی رئیس دادگاه در برلین که از ۲۸ اکتبر سال ۱۹۹۳ به استماع اتهامات و دفاعیات متهمان قضیه میکونوس پرداخته بود، احضاریه‌ای برای آقای علی فلاحیان که از سال ۱۹۸۹ وزیر اطلاعات ایران بود صادر کرد و وی را به عنوان مظنون به قتل به دادگاه فراخواند.


این احضاریه که توسط دیوان عالی فدرال آلمان نیز تایید شد به درخواست دادستان کل آلمان «کی نهم» صادر شده بود. وی مدعی بود دلایل قطعی وجود دارد مبنی بر این‌که قتل‌ها با نظارت وزارت اطلاعات ایران صورت گرفته است. چند هفته قبل از وقوع قتل‌ها در سال ۱۹۹۲، علی فلاحیان در یک مصاحبه تلویزیونی در ایران سازمان کردی (که مقتولین به آن وابسته بودند) را به عنوان یکی از اهداف وزارتخانه خود برشمرده و اعلام کرده بود وی آنان را در داخل و خارج از کشور تحت نظارت دارد.


همچنین از آنجا که در جلسات دادگاه مفهومی به نام وظایف ویژه مطرح شده بود که سران رژیم ایران تصمیم گیرندگان اصلی آن کمیته بودند، مسئولان وقت جمهوری اسلامی ایران یعنی هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران، علی فلاحیان وزیر اطلاعات وقت، علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت و سیدعلی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران متهم به زمینه سازی ماجرای میکونوس شدند.
کاظم دارابی ۱۰ دسامبر ۲۰۰۷، پس از تحمل ۱۵ سال حبس، از زندان آزاد شد و به ایران بازگشت.

همچنین دادگاه رسیدگی به پرونده در طی حکمی کمیته امور ویژه جمهوری اسلامی را که سیدعلی خامنه‌ای یکی از اعضای آن بود، متهم به دادن دستور این ترور کرد. تصمیم دادستانی فدرال آلمان مبنی بر آزادی دارابی که علی‌رغم رأی دادگاه صورت گرفته است، باعث شگفتی و مبنای برخی گمانه‌زنی‌ها شد.


ازجمله روزنامه اسرائیلی‌ها آرتص مدعی شد که آزادی کاظم دارابی و عباس رحیل بخشی از معامله‌ای بوده که سه سال پیش ازآن میان اسرائیل و حزب‌الله لبنان صورت گرفته است. به نوشته این روزنامه، همچنین طی این معامله اسرائیل چهارصد زندانی فلسطینی را در مقابل دریافت اجساد سه سرباز اسرائیلی که چهارسال پیشتر کشته شده بودند و آزادی الحانان تاننباوم، بازرگان اسرائیلی که به گروگان گرفته شده بود، آزاد کرد.

گمانه دیگری که مطبوعات اسرائیلی و آلمانی مطرح کردند این بود که آزادی کاظم دارابی و عباس رحیل در ازای این بوده که حزب‌الله در مورد ران آراد، افسر ناپدید شده اسرائیلی اطلاعاتی به اسرائیل بدهد.


ترورهای جمهوری اسلامی در خارج از کشور


بعد از استقرار حکومت اسلامی در ایران، به‌تدریج حکومت برای مستحکم کردن پایه‌های نظام دینی خود با ادعای حذف افراد مفسد و ضد انقلاب، دادگاه‌های انقلابی در غیاب متهمان به‌زعم خود برپا کرد و با صدور فتوا عمدتاً از سوی آیت‌الله خمینی به حذف مخالفان، روشنفکران و نویسندگان در داخل و خارج روی آورد.(نمونه آشکار آن فرمان به قتل سلمان رشدی، نویسنده کتاب آیات شیطانی توسط آیت‌الله خمینی بود.)


اولین هدف ترور حکومتی، در ۱۸ بهمن سال ۱۳۶۲/۱۹۸۴میلادی حسین اویسی برادر ارتشبد غلامعلی ‏اویسی، فرماندار نطامی تهران بود که در یکی از خیابان‌های پاریس به ضرب گلوله فردی ناشناس از پای درآمد.


در سال ۱۹۸۷ حمیدرضا چیتگر، عضو کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب کار ایران در وین ترور شد. در ۲۸ مرداد ۱۳۶۵، ۱۹ آگوست ۱۹۸۶ با انفجار بمبی در محل کار رضا فاضلی (بازیگر و منتقد حکومت) در لندن پسر ۲۲ ساله‌اش بیژن کشته شد.

عبدالرحمان قاسملو، رهبر حزب دمکرات کردستان در۲۲ تیر ۱۳۶۸( جولای ۱۹۸۹) به همراه عبدالله قادری و فاضل رسول در حین مذاکره با فرستادگان رئیس جمهور وقت ایران، هاشمی رفسنجانی، در وین به قتل رسید. عاملان این ترور، محمدجعفری صحرارودی، حاجی مصطفوی ‏لاجوردی و امیر منصور بزرگیان بودند.

کاظم رجوی از اعضای شورای ملی مقاومت در سال ۱۹۹۰ در سوییس به ضرب گلوله افرادی ناشناس ترور شد. از سوی بازپرس ‏تحقیق در سوییس۱۳تن از کارکنان رسمی دولت جمهوری اسلامی متهم ‏به شرکت در قتل کاظم رجوی شدند.

در روز ۲۹ فروردین ۱۳۷۰/۱۸ آوریل ۱۹۹۱ عبدالرحمن برومند، رئیس اجراییه نهضت مقاومت ملی ایران به قتل رسید.

شاپور بختیار، آخرین نخست‌وزیر شاه و منشی او،‏ سروش کتیبه نیز به دست جوخه ترور حکومت اسلامی با ضربه‌های کارد در ‏پاریس به قتل رسیدند، پلیس فرانسه با ارایه شواهدی قاتل‌های این دو را ‏فرستادگان جمهوری اسلامی اعلام کرد .

در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ فریدون فرخزاد، ‏شاعر، خواننده و شومن که همواره از برنامه‌های خود در جهت انتقاد از حکومت اسلامی استفاده می‌کرد، با ۱۷ ضربه کارد به‌طرز فجیعی در آلمان کشته ‏شد.

پس از چندی صادق شرفکندی، دبیرکل حزب دمکرات کردستان، فتاح ‏عبدلی، همایون اردلان و نوری دهکردی به تاریخ ۲۶ شهریور ماه سال ‏۱۳۷۱ ( ۱۷ سپتامبر۱۹۹۲) در برلین به دست ماموران اطلاعاتی حکومت اسلامی به ‏قتل رسیدند.


ترورهای جمهوری اسلامی در داخل کشور


ترور نویسندگان، روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی در داخل کشور با توجه به باز بودن دست حکومت در هر اقدامی، عموماً به‌عنوان درگیری‌های خانوادگی و فامیلی و داشتن دشمن شخصی وانمود می‌شد. بیشتر جانباختگان از مخالفان و منتقدان حکومت بوده‌اند. این افراد عبارتند از: مظفر بقایی کرمانی (فعال سیاسی و از بنیانگذاران جبهه ملی ایران) در سال ۱۳۶۶، دکتر کاظم سامی کرمانی (اولین وزیر بهداشت پس از انقلاب و رهبر جنبش انقلابی مردم ایران، جاما) قتل به وسیله تبر در دوم آذر ۱۳۶۷ در مطب خود توسط شخصی به نام غلام همتی؛ غفار حسینی (استاد دانشگاه و از فعالان کانون نویسندگان) ۲۰ آبان ۱۳۷۰ در منزلش به قتل رسید؛ سعیدی سیرجانی (پژوهشگر و نویسنده) در تاریخ چهارم آذر ۱۳۷۳ در «خانه‌های امن وزارت اطلاعات» کشته شد؛ حسین برازنده (مهندس و مدرس قرآن) ۱۶ آذر ۱۳۷۳؛ مهدی دیباج (نویسنده و استاد دانشکده فنی بابل) ۱۳ تیر ۱۳۷۳؛ احمد میرعلایی (مترجم) دوم آبان ۱۳۷۴؛ حسین سرشار (خواننده و بازیگر) فروردین ۱۳۷۴؛ فاروق فرساد (از دین‌آموختگان و فعالان اهل سنت ایران) بهمن ماه ۱۳۷۴؛ ابراهیم زال‌زاده (روزنامه‌نگار و ناشر) پنجم اسفند ۱۳۷۵؛ محمد ربیعی (از مفتیان مذهب شافعی و امام جمعه اهل سنت کرمانشاه) آذر۱۳۷۵ در کرمانشاه؛ دکتراحمد تفضلی (زبان‌شناس و متخصص زبان پهلوی و استاد زبان‌های باستانی در دانشگاه تهران) ۲۴ دی‌ماه ۱۳۷۵؛ معصومه مصدق (نوه دکتر محمد مصدق) با ضربه‌های کارد در تاریخ چهارم اردیبهشت ۱۳۷۷ در تهران؛ پیروز دوانی (فعال سیاسی و فرهنگی) در تاریخ سوم شهریور ۱۳۷۷ از منزل خود به قصد رفتن به خانه خواهرش خارج شد و دیگر برنگشت؛ حمید حاجی‌زاده (شاعر و دبیر ادبیات کرمانی) در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۳۷۷ به همراه پسر ۹ ساله‌اش «کارون» با ۳۸ ضربه چاقو قطعه قطعه شدند؛ مجید شریف (روشنفکر، مذهبی، نویسنده و مترجم) پاییز ۱۳۷۷؛ داریوش و پروانه فروهر (دبیر کل حزب ملت ایران) پاییز ۱۳۷۷؛ محمد مختاری (نویسنده و مترجم) ۱۲ آذر ۱۳۷۷؛ محمد جعفر پوینده (مترجم و نویسنده ) ۱۸ آذر۱۳۷۷؛ سیامک سنجری (فروشنده اتوموبیل و دوست پسر فلاحیان، وزیر سابق اطلاعات و مشاور کنونی رهبری در حوزه امنیتی ) ۱۳آبان ۱۳۷۷؛ فاطمه قائم‌مقامی (سرمهماندارشرکت هواپیمایی آسمان) دی ماه ۱۳۷۷ و هایک هوسپیان مهر (کشیش) ژانویه ۱۹۹۴.


ریشه‌های ترور حکومتی در جمهوری اسلامی

تروریسم دولتی (State Terrorism)، سیاست تهدید و مداخله خشن و قهرآمیز یک دولت در امور دولت‌های دیگر و تخلف از قوانین بین‌المللی و منشور ملل متحد است. استراتژی تروریسم دولتی، شکل افراطی اعمال روش‌های خشونت، تهدید و باج سبیل در حوزه‌های نظامی، سیاسی و ایدئولوژیک است. ویلیام دی پردیو Perdue William در سال ۱۹۸۹ در اثر خود به نام «تروریسم و دولت»، ویژگی‌های تروریسم دولتی را به شرح زیر بیان کرده است:


۱. اقدامات سیاسی یک دولت نسبت به مردمش برای اعمال سلطه از طریق ایجاد وحشت که ممکن است از راه کنترل مطبوعات و رسانه‌ها، شکنجه و آزار، محاکمات غیر عادلانه، منع گردهمایی‌ها و اعدام‌های سریع تحقق یابد.

۲. حمله مسلحانه نیروی نظامی یک دولت به هدف‌هایی از دولت دیگر که در آن جا مردم به خطر افتد.

۳. تلاش برای از بین بردن ماموران دولت‌های دیگر.

۴. اشغال نظامی یک کشور، خواه به صورت کنترل مستقیم و خواه از طریق ایجاد پایگاه عملیاتی.

۵. عملیات سری و پنهانی یک دولت برای ثبات یا ساقط کردن دولت دیگر.

۶. تبلیغات مبتنی بر مطالبی بی‌اساس توسط یک دولت؛ خواه به منظور بی‌ثبات کردن دولت دیگر و خواه جلب حمایت عمومی از نیروهای نظامی، سیاسی و اقتصادی هدایت شده در کشور دیگر باشد.

۷. عملیات نظامی یا مانوورهای انجام شده توسط یک دولت در خارج از سرزمین یا آب‌های سرزمینی آن دولت.

۸ . استفاده از مزدوران نظامی توسط یک دولت برای ساقط کردن حکومت کشور دیگر.

۹. حمایت و پشتیبانی از دولت‌هایی که حق تعیین سرنوشت مردم را نفی می‌کنند.

۱۰ فروش اسلحه در جهت ادامه جنگ‌های منطقه‌ای، با وجود تلاش‌هایی که برای یافتن راه حل سیاسی و فیصله مسالمت‌آمیز اختلاف‌ها در جریان است.

۱۱. انتقال تسلیحات اتمی توسط یک دولت به سرزمین یا آب‌های سرزمینی یا فضای دولت‌های دیگر و یا در آب‌ها و فضای بین‌المللی.

۱۲. گسترش یا آزمایش تسلیحات دارای قدرت تخریبی زیاد است که در تمام شرایط احتمالی، موجب کشتار جمعی و تخریب محیط زیست می‌شود.[۲]


تروریسم دولتی و غیر دولتی


تفاوت عمده تروریسم دولتی و تروریسم غیر دولتی را می‌توان در مجری آن دانست؛ به عبارت دیگر مجری و طراح اعمال تروریستی غیر دولتی می‌توانند افراد، گروه‌ها، احزاب، مجری و طراح اعمال تروریستی دولتی، یک دولت یا چند دولت خاص باشند. علاوه بر این دخالت دولت یا دولت‌ها در اعمال تروریستی دوگونه است:

۱. به صورت مستقیم؛ یعنی خود دولت اعمال تروریستی را علیه دولت دیگر انجام می‌دهد.

۲. به صورت غیر مستقیم، یعنی به وسیله فرستادن کمک‌های مادی مانند این که اسلحه، مهمات و وسایل پیشرفته نظامی در اختیار گروه‌های مخالف دولت مذکور قرار داده شود یا گستردن چتر حمایت معنوی از گروه‌های مزبور مانند حمایت سیاسی یا اقتصادی یا تبلیغاتی. (همانند حمایت جمهوری اسلامی از گروه‌های ستیزه‌جو و تروریستی حماس، جهاد اسلامی، حزب‌الله لبنان و گروه‌های شیعی عراقی)
حکومت در تئوری ولایت فقیه، با قرار دادن ولی فقیه در جایگاهی خطاناپذیر/ معصوم و دادن القابی همانند نماینده امام زمان، ولی امر مسلمین جهان به نوعی قداستی ماورایی برای ولی‌فقیه قائل می‌شود.


حکومت هرگونه انتقاد و اصطکاکی با مبانی دینی/ شرعی و حتی سیاسی را به منزله ایستادن در برابر ولی فقیه و به تبع آن دین و درنوردیدن احکام اسلامی وانمود می‌کند. حکومت اسلامی با توجه به نگرش ایدئولوژیک اسلامی خود نسبت به منتقد و مخالف همواره هرگونه انتقادی را در زمره تخطی و عبور از خط قرمزهای خود ارزیابی کرده است و روشنفکران منتقد را به عنوان موتور تحرک جامعه و بخصوص جوانان در نظر دارد. روشنفکران، نویسندگان، روزنامه‌نگاران منتقد و هرکس که به نوعی با اندیشه افراد جامعه در تماس است، هدف اصلی ترور حکومتی جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر، حکومت اسلامی با درآمیختن حوزه دین و مذهب با حکومت و واسطه قرار دادن ولی فقیه بین خدا و انسان‌ها در مذهب شیعه، جایگاهی الهی را برای منسوب خداوند (ولی فقیه) قائل شده که از فرمان ولی فقیه به عنوان ابزاری برای سرکوب مورد استفاده قرار می‌دهد. (آن‌چه در سرکوب ۳۰ خرداد سال ۱۳۸۸ در جریات تظاهرات ضد دولتی در تهران اتفاق افتاد.) این در حالی است که جمهوری ولایت فقیه همواره در مجامع بین‌المللی و کنفرانس‌های ضد تروریسم خود را قربانی تروریسم قلمداد می‌کند.


«برایا جنکینس» (Brian Jenkins ) از خبرنگاران مشهور از« تروریسم دولتی به عنوان جنگ از طریق قائم مقام» یاد می‌کند. وی می‌گوید: «این کشورها (پیروان تروریسم دولتی) بر محدودیت‌های جنگ‌های متعارف واقف‌اند. بنابراین ترجیح می‌دهند از امکانات سازمان‌های تروریستی که خود راساً آن‌ها را ایجاد کرده‌اند یا تغذیه مالی آن‌ها را برعهده دارند، برای تهدید دشمن یا اخلال در ثبات سیاسی و اقتصادی آن کشور یا ایجاد بی ثباتی سیاسی و اقتصادی در آن مملکت بهره گیرند.» جنکینس معتقد است که این شکل از تروریسم به سرمایه‌گذاری بسیار کمتری نسبت به یک جنگ متعارف نیاز دارد، دشمن را از پای می‌اندازد و می‌توان ارتباط با تروریست‌ها را به‌طور کلی منکر شد.[۳]


در طول عمر ۳۲ ساله جمهوری اسلامی، با نگاهی به کارنامه دستگاه‌های امنیتی حکومت در سرکوب آزاداندیشان این موضوع روشن می‌شود، یکی از ابزارهای سیستماتیک حکومت برای سرکوب مخالف‌های ترور حکومتی است. با توجه به ساختار وزارت اطلاعات و دیگر نهادهای امنیتی که همواره یک حاکم شرع یا معمم در راس این وزارتخانه قرار دارد و با وجود سلسله مراتب در نهادهای امنیتی، بی‌شک فرمان ترورهای حکومتی از مقامات بالاتر و با فتوا انجام می‌شود. به عنوان نمونه: قتل‌های روشنفکران و روزنامه‌نگاران در سال ۱۳۷۶ که به عنوان قتل‌های زنجیره‌ای از آن نام می‌برند. اگرچه همواره حکومت ترورهای حکومتی را به افراد خودسر یا عامل آمریکا و اسرائیل نسبت داده است، ولی باید ریشه این ترورها را از بنیادگرایی اسلامی حکومت و حفظ قدرت و ثروت استنتاج کرد. به عنوان نمونه قتل سیدعلی موسوی، خواهرزاده میرحسین موسوی، در جریان تظاهرات ضد حکومتی روز عاشورای سال ۱۳۸۸، علی‌رغم تمامی خدماتی که شخص موسوی در این ۳۰ ساله در پست‌های مختلف به حکومت اسلامی کرده است، مثال روشن و آشکاری از خواست و اراده دستگاه تابع ولی فقیه، در قتل و درهم کوبیدن هر مخالفی حتی افراد معتقد به حکومت است.


نبود حکومتی پاسخگو و متعهد به مبانی اساسی حقوق بشر، نبود رسانه‌ها و مطبوعات آزاد، وجود باندهای مافیایی حکومتی در درون سیستم، حضور نظامی‌ها در عرصه سیاست و وجود دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی موازی از دیگر عوامل وجود ترور سازمان یافته حکومتی است.


با این وجود، حکومت‌های توتالیتر ابزاری جز ترور و وحشت در میان مردم ندارند؛ خشونتی که در برابر هیچ مانعی پس نمی‌نشیند. ترور حکومتی هنگامی که روشمند و سازمان یافته به کار برده شود اراده افراد را برای هرگونه مخالفت/ انتقاد از وضع موجود از کار می‌اندازد. رفته رفته هر گونه همبستگی را از هم می‌گسلد و یاس و ناامیدی را جایگزین آن می‌کند. مانند خوره به روح آدمیان چنگ می‌اندازد و آن را از درون می‌خورد و دیری نمی‌کشد که ترس همگانی همراه آن می‌شود. ترس و به دنبال آن بدگمانی سراسر جامعه را فرامی‌گیرد، زیرا هرکس به خویشتن بدگمان می‌شود و به دیگران به دیده شک می‌نگرد. آنگاه انسان‌های مغلوب ترور حکومتی، در به کار بستن فرمان‌ها و ممنوعیت‌ها از خودکامگان خویش پیشی می‌گیرند. جمهوری ولایت فقیه به خوبی به این نکات واقف است و در سه دهه گذشته از ابزار ترور حکومتی علیه مخالفان خود استفاده کرده است.


پیام ولی فقیه برای دولت‌های غربی و اپوزیسیون

از سخنان شخص ولی فقیه در بین مسئولان حکومتی و اشاره او به ترور میکونوس، می‌توان اینگونه برداشت کرد که حکومت در شرایط سخت و بحرانی به‌سر می‌برد. تحریم‌های کمرشکن بین‌المللی، به‌طور کامل سیستم اقتصادی کشور را تا ورطه فلج‌سازی کامل پیش برده است. موج تغییر و تحول، کشورهای خاورمیانه را دستخوش تغییرات و تحولات بی چون و چرا کرده است. این تحولات یار و غار حکومت اسلامی، سوریه را نیز تا مرحله فروپاشی برده است. جمهوری اسلامی همچنان نگران خیزش‌های مردمی در ایران بوده است و یک دم کابوس کشورهای مصر و تونس رهایش نمی‌کند. اپوزیسیون علی‌رغم ضعف‌های موجود در شکل سازماندهی، بسیج منابع و واکنش‌های مناسب به رویدادهای سیاسی، با این حال نسبت به قبل از انتخابات پرمناقشه سال ۱۳۸۸ حضوری پررنگ‌تر و فعال‌تر داشته است و خطری بالقوه برای جمهوری اسلامی به شمار می‌رود.


مجموع این فشارها ولی فقیه را بر آن داشته است که این پیام را به کشورهای غربی خصوصاً اروپایی برساند که در شرایط بد اقتصادی در اروپا و آمریکا آن‌چه کلید در بسته خزانه مردم، منافع سیاسی و اقتصادی در ایران است، همراهی و همکاری با نظام اسلامی است. این همکاری می‌تواند از چشم‌پوشی بر برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی تا عدم واکنش به سرکوب مخالفان در داخل و خارج باشد. به بیان ساده‌تر پیام این است: دست ما را برای آدمکشی و ترور علیه مخالفان خود در داخل و خارج باز بگذارید تا از منافع سیاسی و اقتصادی متنعم شوید.


با توجه به شرایط سیاسی حال حاضر ایران و منطقه که مانع هرگونه مانور سیاسی جمهوری اسلامی در این مورد شده و اگرچه دوره مماشات و معاملات پشت پرده، همراه با ترورهای خارج از کشورگذشته است، اما از جهتی این پیام هشدار را به اپوزیسیون می‌رساند که حکومت اسلامی سخت به دنبال معامله پشت پرده با دول غربی است؛ حکومتی که در بن‌بست و ضعف قرار دارد، بی‌شک دست به هر عملی حتی ترور سیاسی خواهد زد. در چنین شرایطی باید از طریق نهادهای بین‌المللی حقوق بشری و بازگشایی پرونده‌های نقض فاحش حقوق بشر، فشار را بر حکومت اسلامی بیشتر کرد تا مانع هرگونه عمل جنون‌آمیز این حکومت شد.


منابع:

۱. مصاحبه مرکز اسناد حقوق بشر ایران با پرویز دستمالچی. مراجعه شود به این لینک.

۲. فرهنگ علوم سیاسی، نوشته علی‌آقا بخشی با همکاری مینو افشاری‌راد، انتشارات مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، ۱۳۷۶

۳. محمد جاسمی و بهرام جاسمی، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، انتشارات گوتنبرگ، ۱۳۵۷ خورشیدی.

۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

پاسخ «جامعه وبلاگنویسان سبز» به بیانیه مقدماتی «شورای هماهنگی راه سبز امید»



جامعه وبلاگنویسان سبز: پیروی فراخوان شورای هماهنگی راه سبز امید به منظور مشارکت عموم مردم در تصمیم گیری برای شرکت (مشروط ویا غیر مشروط) و یا عدم شرکت در انتخابات مجلس، ما جمعی از وبلاگنویسان سیاسی کشور با هم فکری و پس از مشورت و گفتگو با یکدیگر، نظر جمعی خود را به عنوان بخش کوچکی در جنبش سبز ایران تدوین نموده که لازم دانستیم تا آن را به اطلاع شورای هماهنگی راه سبز امید و مردم عزیز کشورمان برسانیم.


به قطع وظیفه ی تک تک اعضای جنبش آزادی خواهی مردم ایران است که با نزدیک شدن به انتخابات مجلس و با مرور روند طی شده در دو سال اخیر نسبت به تصمیم گیری در مورد شرکت و یا عدم شرکت در این انتخابات اقدام نمایند. ما که همواره در طول دو سال گذشته کم و بیش جریانات و اتفاقات سیاسی-اجتماعی کشور را رصد می کردیم، به سهم خود پس از انجام بحث هایی پیرامون انتخابات آتی مجلس و با در نظر گرفتن رفتار حکومت و حاکمان و برآیند حرکت سیاسی جامعه، به یک جمع بندی مقدماتی رسیدیم.


قابل انکار نیست که اقدامات دور از خرد حاکمان در قبال معترضین به انتخابات سال 88 کار را به جایی رسانده که جمعیت قابل توجهی از معترضین، اکنون به طور کلی مشروعیتی برای حکومت کنونی قایل نیستند. جمعیتی که روز به روز بر تعداد آنها افزوده می شود.


ما تحقق شروط منعکس در بیانیه مقدماتی شورا، که در هماهنگی با شرایط پنجگانه ی بیانیه ی 17 میرحسین موسوی است را به عنوان حداقل خواست های خود می دانیم و از شورا تقاضا داریم مادامی که نسبت به اجرای تمامی این شروط از سوی حاکمان اقدامی جدی صورت نگرفته است، هرگونه اعتماد به حکومت را مردود بداند. به نظر ما آگاهی بخشی در مورد شرایط انتخابات آزاد و بویژه افشاگری در مورد عدم صلاحیت حاکمیت برای صیانت از آرای رای دهندگان می تواند با استفاده از فضای انتخاباتی در ماههای آتی مورد توجه قرار گیرد. لازم به ذکر است در جامعه وبلاگنویسان سبز، اکثریت قریب به اتفاق اعضا امیدی به تغییر روند موجود نداشته و با شرایط کنونی کشور، تمایلی به شرکت در انتخابات ندارند. به گونه ای که اکثریت آنها به طور واضح خواستار تحریم انتخابات هستند.


شورا توجه داشته باشد که اطلاع رسانی گسترده برای انجام هرگونه اقدام هماهنگ در مورد انتخابات آتی به زمان قابل توجه ای احتیاج خواهد داشت. لذا ما از شورای هماهنگی راه سبز امید خواستاریم تا با در نظر گرفتن این مهم و پس از دریافت نظرات دیگر اقشار مردمی، گروههای سیاسی و نهادهای مدنی در زمان مناسب جمع بندی نهایی را به انجام رساند و به موضعگیری اقدام نماید.


جامعه وبلاگنویسان سبز-24 مرداد

شاپور بختیار، از تولد تا ترور

سعید بیانی

در زمانی كه تب و تاب انقلاب و انقلابی‌گری سراسر ایران را فراگرفته بود و در زمانی كه هیچكدام از سیاستمداران و مردم عادی امیدی به ماندن حكومت سلطنتی نداشتند، شاپور بختیار، وارد عرصه پرالتهاب سیاست آن‌روزهای ایران شد و با پذیرش پست نخست‌وزیری حكومت بحران‌زده پادشاهی، تمام تلاش خود را برای اقدامات اصلاحی در پیش گرفت؛ اقداماتی كه اصولاً احیای دوباره قانون اساسی مشروطه بود، اما فضای ملتهب و انقلابی ایران این شانس را برای آخرین نخست‌وزیر باقی نگذاشت تا آتش شعله‌ور انقلاب در ایران را فرونشاند و اصلاحات را در پیش بگیرد، اما به‌راستی شاهپور بختیار كه بود و برای ایران انقلاب‌زده چه می‌خواست؟


كودكی و نوجوانی


شاپور بختیار در سال ۱۲۹۳ هجری شمسی در جنوب غربی ایران، در شهر كرد و در طایفه ایل بختیاری به‌دنیا آمد. بختیاری‌ها در گذر تاریخ همواره در رده‌های سیاسی، سپاهی و بازرگانی دستی داشته‌اند؛ به‌ویژه جایگاه این طایفه به عنوان سپاهیان صفویه و تشکیل زندیه تا انقلاب مشروطه چشمگیر است. ایل بختیاری در جریان انقلاب مشروطه نقش مهمی را در به نتیجه رساندن انقلاب ایفا كرد. زمانی كه شاپور بختیار هفت ساله بود مادر خود را (به نام نازبیگم) از دست داد. پدر شاپور بختیاربه نام محمدرضا معروف به سردار فاتح بود. شاپور بختیار در خاطرات خود كینه و غضب رضاشاه از خاندان او به جهت مخالفت با عملكرد انگلیسی‌ها در ایران را دلیل نابودی سران طایفه ایل بختیاری می‌داند. رضاشاه در سال 1313 هجری شمسی پدر او همراه با چندنفر دیگر را اعدام می‌کند. پدربزرگ مادری بختیار، نجف‌قلی صمصام‌السلطنه، رئیس‌الوزرای ایران در دورهٔ قاجار و از سران ایل بختیاری و دو دوره در ۱۹۱۲ و ۱۹۱۸ به نخست‌وزیری رسیده بود. صمصام‌السلطنه در جنبش مشروطه به مخالفان محمدعلی‌شاه پیوست و با برادر خود علیقلی‌خان سردار اسعد همراه شد. پدر شاهپور بختیار و بسیاری از خوانین ایل بختیاری از نوادگان شخصی به نام حیدرخان هستند که اصالتاً از ایل پاپی ساکن در بخش‌های گرمسیری خوزستان و سردسیری لرستان هستند.


شاپوربختیار تحصیلات ابتدای را در اصفهان و سپس در بیروت پایتخت لبنان به پایان رساند. او مدرک دیپلم دبیرستان خود را در بیروت و از مدرسه‌ فرانسوی بیروت دریافت کرد.


فعالیت سیاسی بختیار


آن‌گونه كه در زندگینامه بختیار و به قلم خود او آمده، هنگامی كه برای ثبت‌نام در مدرسه لوئی لوكران بوده، جنگ داخلی اسپانیا، سرآغازی برای زندگی سیاسی او می‌شود. بختیار بسیار تحت تاثیر كودتای فرانكو علیه حكومت قانونی جمهوری‌خواهان قرار می‌گیرد و به همراه چندتن از همفكران خود در تظاهرات حمایتی از جمهوری‌خواهان كه منجر به زد و خورد می‌شود شركت می‌كند. آغاز جنگ جهانی دوم نیز باعث شكوفایی سیاسی او می‌شود.

بختیار در سال 1936 به فرانسه رفت. پس از اشغال فرانسه در جنگ جهانی دوم وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه شد و به عنوان یکی از سربازان فرانسه (ارتش سربازان خارجی مقیم فرانسه) در گُردان اورلئان شرکت کرد.


بختیار در سال 1936 به فرانسه رفت. پس از اشغال فرانسه در جنگ جهانی دوم وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه شد و به عنوان یکی از سربازان فرانسه (ارتش سربازان خارجی مقیم فرانسه) در گُردان اورلئان شرکت کرد. وی در سال 1939 دكترای خود را در زمینه علوم سیاسی از دانشگاه سوربن دریافت كرد و در عین حال موفق به كسب دو مدرك لیسانس دیگر در زمینه‌های حقوق و فلسفه نیز شد.


بختیار در سال 1346 بعد از پایان اشغال فرانسه توسط ارتش آلمان به ایران بازگشت. در آن زمان ایران هنوز تحت اشغال نیروهای خارجی و متفقین بود. بختیار در سال 1951 توسط وزیر وقت كار به عنوان مدیر اداره كار اصفهان برگزیده شد و حتی تا پست معاونت بالا رفت. بعدها به اداره كار در استان خوزستان گمارده شد.


با آغاز جنبش ملی شدن صنعت نفت، شاپور بختیار با تمام توان به حمایت و پشتیبانی از محمد مصدق برمی‌خیزد. پس از كودتای 28 مرداد بختیار گوشه‌نشینی اختیار می‌كند و با آن‌كه روابط خویشاوندی با همسر اول محمدرضا پهلوی، ثریا اسفندیاری بختیاری داشت، از پذیرفتن هرگونه مسئولیتی در حكومت چشم‌پوشی می كند و به‌طور مخفیانه علم مخالفت و مبارزه با حكومت پهلوی را برمی‌دارد. در این مدت با آیت‌الله موسوی زنجانی و مهدی بازرگان آشنا می‌شود و در حزب ایران با آن‌ها همكاری می‌كند.


در اواخر سال 1332 از طرف حكومت چندماه زندانی و به زادگاه خودش تبعید می‌شود. در سال 1333 به تهران بازمی‌گردد و بار دیگر به زندان می‌افتد و در دادگاه به سه سال زندان محكوم می‌شود. پس از گذراندن سه‌سال زندان به اجبار تهران را ترك می‌كند. در سال 1338 و 39 به همراه دوستانش برای سرو سامان دادن به جبهه ملی فعالیت خود را از سر می‌گیرد و تا سال 1345 سه بار دیگر زندانی می‌شود. در سال 1342 به دنبال مخالفت آیت‌الله خمینی با دو اصل برابری حقوق زن و مرد و تقسیم اراضی كه دربار اعلام كرده بود به مخالفت با او می‌پردازد. بختیار به گفته خود برای سر و سامان دادن به زندگی آشفته خود مجبور به كار در شركت‌های خصوصی می‌شود و حقوقی برای گذران زندگی می‌گیرد. بختیار كه اوضاع كشور را بحرانی می‌بیند به همراه دوتن از دوستانش كریم سنجابی و داریوش فروهر نامه ای انتقادی به شاه می‌نویسند و از او می‌خواهند كه حكومت را بر اساس قانون اساسی اداره كند و تنها به سلطنت بیندیشد نه به حكومت. شاه اما این نامه را جدی نمی‌گیرد و رسانه‌های حكومتی برچسب مزدور خارجی، منفی‌باف و مرتجع به او و یارانش می‌زنند.


در اواخر سال 1356 و اوجگیری انقلاب ایران، شاه دستور آزادی بختیار از زندان را صادر می‌کند و از وی در دیداری خصوصی در كاخ نیاوران تهران می‌خواهد که مقام نخست‌وزیری ایران را قبول کند.


بختیار در کتاب خاطرات خود به دیدارش با شاه اشاره می‌كند و می‌گوید که در دیدار دی‌ماه، وی «حقیقتاً» نگران بود و از من پرسید: «وقت تنگ است. به من بگویید آیا حاضرید دولتی تشکیل دهید.» بختیار از شاه فرصتی ده روزه برای فکر کردن می خواهد ولی شاه در پاسخ می گوید که این مدت زیاد است.


نخست‌وزیر دوران بحران


بختیار با شاه توافق کرد که برای کابینه‌اش از مجلس سنا رای بگیرد و در عوض شاه شروط او را بپذیرد. شروط بختیار عبارت بود از این‌كه: شاه از کشور خارج شود،؛ ساواك منحل شود؛ زندانیان سیاسی آزاد شوند؛ شرایط آزادی مطبوعات فراهم شود؛ و مصادره اموال بنیاد پهلوی به سود دولت انجام شود. سرانجام بختیار برای «آرام کردن اوضاع» و جلوگیری از اوجگیری انقلاب مقام نخست‌وزیری را قبول کرد و خود را «مرغ طوفان» نامید. بختیار علی‌رغم مخالفت جبهه ملی این پست را قبول و به همین علت از جبهه ملی کناره‌گیری کرد.


در نهایت در اوج انقلاب، بختیار به همراه وزرای دولتش از مجلس سنا رای اعتماد گرفت. او در سخنرانی خود در مجلس شورای ملی به اجرای كامل قانون اساسی منبعث از انقلاب مشروطه متعهد شد. در كوران انقلاب ضد سلطنتی، در حالی‌كه همرزمان سابق خود را در میان انقلابیون می‌دید به دفاع از قانون اساسی مشروطه برخاست. درواقع، دکتر بختیار مشروعیت حکومت موقت خود را ناشی از اجرای موبه‌موی قانون اساسی می‌دانست که خود حاصل اعمال حاکمیت ملی در انقلاب مشروطه بود، و نه از فرمان شاه. چون قانون اساسی را خود نشان اراده ملت می‌دید، تمکین در مقابل این اراده، یعنی اجرای قانون اساسی، منشاء مشروعیت سیاسی حکومت شاپور بختیار بود. بختیار بر این اعتقاد بود که تا انتخابات آزاد صورت نگیرد، اراده ملی تحقق نخواهد یافت. از نظر او، تنها در چارچوب انتخابات آزاد است که خواست ملت مشخص خواهد شد . در نظر دکتر بختیار تظاهرات خیابانی و ابراز نارضایتی مردم نمی‌توانست معیار مشخصی برای سنجش خواست آن‌ها باشد و به تنهایی جایگزین انتخابات آزاد شود.


تنها مدت كوتاه 37 روز فرصت برای آخرین نخست‌وزیر بود تا اهداف خود، یعنی اجرای قانون اساسی را اجرا كند، اما انقلاب ایران و آنچه كه او «جنون دسته‌جمعی» می‌خواند این شانس را برای مردی كه تمام شهرت سیاسی خود را در عرصه سیاست بحران‌زده ایران به قمار گذارده بود فرصت اندكی بود. آیت‌الله خمینی فرمان به نامشروع بودن دولت او داد و فریاد «بختیار نوكر بی‌اختیار» در خیابان‌های تهران طنین‌انداز شد.


انقلابیون یكی بعد از دیگری مراكز دولتی را به تسخیر خود درآوردند و دست آخر به دفتر محل كار او یعنی نخست‌وزیری رسیدند. ساعتی قبل بختیار با هلیكوپتر به محل مخفی خود كه مدت شش‌ماه در آنجا بود رفت. هر روز در روزنامه‌های كیهان و اطلاعات خبری مبنی بر دستگیری و خودكشی او به چاپ می‌رسید.


سرانجام اما دكتر بختیار زندگی مخفی را تاب نیاورد و در سال 1358 با پاسپورت جعلی با هویتی شخصی خارجی و از طرق فرودگاه مهرآباد خاك ایران را به مقصد پاریس ترك كرد. وی در سال ۱۳۵۸ پس از ورود به فرانسه نهضت مقاومت ملی ایران را بنیانگذاری کرد و هدف خود را براندازی حكومت جمهوری اسلامی اعلام كرد. سران جمهوری اسلامی در آن زمان كودتای نافرجام نوژه را كه با شركت زیادی از افسران ارتش ناكام ماند، از طرح‌های او میدانند.


ترور و ترور


بختیار در سال 1359 یك‌سال پس از خروجش از كشور مورد سوءقصد نافرجام فردی لبنانی‌تبار به‌نام انیس نقاش قرار می‌گیرد. این ترور به گفته انیس نقاش به‌دلیل سخنان صادق خلخالی ناكام ماند.


به گفته وی، اظهارات صادق خلخالی، حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب که اعلام کرده بود «برای اجرای حکم اعدام شاپور بختیار، کماندو به پاریس فرستاده‌ام»، نقشه نقاش را نقش بر آب می‌كند.


نقاش که برای ترور بختیار دوهفته کار شناسایی و برنامه‌ریزی در پاریس انجام داده بود و حتی با آخرین نخست‌وزیر شاه نیز مصاحبه کرده بود، می‌گوید به دنبال انتشار سخنان خلخالی، «شاپور بختیار نه جواب تلفن می‌‌داد و نه وقت ملاقات؛ محافظین او نیز افزایش پیدا کردند. به این ترتیب وقت ملاقاتی که با او گذاشته بودم و قرار بود همانجا کار را تمام کنم منتفی شد.»


با این حال انیس نقاش بر خود «واجب» می‌داند که «هرکاری» از دستش برمی‌آید انجام دهد و شاپور بختیار را به قتل برساند. به همین منظور، یک اسلحه هفت میلی‌متری با صدا خفه کن تهیه می‌کند و به محل زندگی بختیار می‌رود: «اما این‌ها شک کردند و در ساختمان را به رویم باز نکردند. من هم بلافاصله تصمیم گرفتم با گلوله قفل در را بشکنم و بروم داخل. اما چون در دفتر بختیار ضد گلوله بود، هیچ‌کاری نتوانستم بکنم. یکی از دو گلوله‌ای که به من خورد، متعلق به سلاح خودم بود که به در شلیک کردم و کمانه کرد و برگشت سمت خودم. بعد هم که با پلیس فرانسه درگیر شدم و یک گلوله دیگر هم خوردم و دستگیر شدم.»


در این عملیات ترور انیس نقاش بر اثر گلوله اسلحه خود زخمی و توسط پلیس فرانسه بازداشت می‌شود.
نقاش در سال ۱۳۵۹ خورشیدی (۱۹۸۰میلادی) در دادگاهی در پاریس به زندان ابد محکوم شد، اما کمتر از یک دهه بعد در پی صدور حکم عفو از طرف فرانسوا میتران، رئیس جمهوری وقت فرانسه از زندان آزاد شد و به ایران بازگشت. بسیاری آزادی انیس نقاش از زندان را معامله‌ای پشت پرده دولت ایران با فرانسه می‌دانند و به نقش ایران در آزادسازی گروگان‌های فرانسوی در لبنان، بی‌ارتباط نمی‌دانند.

انیس نقاش در حال حاضر در ایران به تجارت مشغول است و به عنوان «رئیس مرکز پژوهشی امان» فعالیت‌های خود را دنبال می‌كند.

در جریان ترور بعدی در 15 مردادماه سال 1370 شاپور بختیار به‌همراه منشی شخصی خود سروش كتیبه، جان خود را از دست می‌دهند. در این سوءقصد، جوخه ترور اعزامی جمهوری اسلامی، به نام‌های علی وکیلی راد، فریدون بویراحمدی و محمد آزادی بودند که با استفاده از چاقوی آشپزخانه منزل بختیار، گلوی وی را بریدند. سروش کتیبه را نیز با چند ضربه چاقو به قتل رساندند.

بعد از 18 سال علی وكیلی‌راد با معامله‌ای بر سر آزادی کلوتیلد رایس ( تبعه دستگیر شده در جریان تظاهرات انتخابات سال 1388) بین جمهوری اسلامی و فرانسه، از زندان آزاد و به ایران بازمی‌گردد.


فریدون بویراحمدی و محمد آزادی از این معركه می‌گریزند، اما علی وكیلی‌راد در خاك سویس دستگیر و به فرانسه منتقل و به حبس ابد محكوم می شود. بعد از 18 سال علی وكیلی‌راد با معامله‌ای بر سر آزادی کلوتیلد رایس ( تبعه دستگیر شده در جریان تظاهرات انتخابات سال 1388) بین جمهوری اسلامی و فرانسه، از زندان آزاد و به ایران بازمی‌گردد.


شاپور بختیار، همواره در سخنان و مصاحبه‌هایش بر اصل جدایی حوزه دین از حكومت و لزوم برگزاری انتخابات آزاد تاكید و باور داشت و تا آخرین لحظات زندگی خود در این راه تلاش كرد. وی بعد از پذیرش پست نخست‌وزیری از جانب شاه، توسط دوستان و همرزمانش در جبهه ملی مورد انتقاد قرار گرفت و به سازش با شاه محكوم شد. در زمانی كه اغلب سیاستمداران با نام و بی‌نام، گوی رقابت را برای رسیدن به خیمه آیت‌الله خمینی درنوفل‌لوشاتو از یكدیگر می‌ربودند، بختیار در مقام نخست‌وزیری به آیت‌الله خمینی پیشنهاد كرد كه اگر می‌خواهد در جهت پیشبرد دین اسلام خدمت كند سیاست را كنار بگذارد و همانند پاپ در واتیكان، او نیز در قم به آموزش مسائل دینی بپردازد. بختیار هشدار مبنی بر استقرار «دیكتاتوری نعلین» یعنی حكومت دینی را بلند كرد؛ هشداری كه گوش شنوایی برای آن نبود.


بخشی از ترجمه رساله شاپور بختیار، در سال 1945 كه برای اخذ مدرك دكترا از دانشگاه سوربن پاریس نوشته شده بدین قرار است:


«در این گمان بوده‌ایم که عصر ما با این همه غنایی که در زمینه اصول نظری دارد، به روابط میان قدرت و دین اعتبار دوباره بخشیده است. ناگریز بوده‌ایم به این مسئله کهن، که به عقیده ما علوم حقوقی و قضایی اطلاعات گرانبهای بسیاری از آن می‌گیرند، دوباره بیندیشم.

پس از قرن‌ها جدایی و تضاد میان قدرت و دین، نوعی بازگشت به وحدت این دو در نظر گرفته بودند و گونه‌ای وابستگی قدرت روحانی به قدرت دنیوی را طرح‌ریزی کرده بودند. این را در تحول مسلک‌های توتالیتر می‌توان دید.»

۱۳۹۰ مرداد ۱۶, یکشنبه

سخنراني كورش زعيم در نشست اتحاد جمهوريخواهان ايران


شنبه 8 مرداد 1390 (30 جولاي 2011)


نگاهي بر راهبردها و رفتار انتخاباتي مردم در ايران


انتخابات در دوران حاكميت جمهوري اسلامي، در تخلف فاحش قانون اساسي كه خودشان نوشته اند، هرگز آزاد نبوده است. آزادترين انتخابات براي مجلس شوراي ملي در 1358 اجرا شد كه در آن غربالگري و نظارت استصوابي نبود. همه آزاد بودند نامزد مجلس شوند، ولي نامزدان سازمانهاي سياسي ملي يا مستقل، مانند جبهه ملي، با كتك و تهديد و زندان از ميدان بدر شدند و آنان كه با همه اين شرايط با راي مردم به مجلس راه يافتند، در مجلس رد صلاحيت شدند. پس از آن، مجلس شوراي ملي به مجلس شوراي اسلامي تغيير نام داد و از ملت فاصله گرفت. از سال 1360، همه حزبها و سازمانهاي سياسي ملي، مستقل و يا در هر حال بيرون از حاكميت آن زمان، ممنوع و تعطيل و شخصيت هاي تاثيرگذار آنها زنداني شدند. جمهوري اسلامي خيلي زود تكليف مردم را روشن كرد. امت جانشين ملت شده بود.


از سال 1358 كه گروه هاي سياسي ملي كشور را از يك نظام خودكامه گرفتند، ولي با ناكارآمدي سازماني خود، آن را به يك نظام خودكامه ديگر واگذار كردند، من دوراني از بي ثباتي، زورگويي، جنگ قدرت، و در نتيجه ناكامي ملي گرايان دموكراسي خواه را پيش بيني مي كردم. بهمين دليل با وجود اينكه نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي بظاهر آزاد مي نمود، و من خود در فهرست نامزدهاي جبهه ملي و نيز گروه ملي ديگري معرفي شده بودم، خود را با اين موضع كه "زمان براي ما مناسب نيست،" كنار كشيدم. نامزدهاي ديگر جبهه ملي در انتخابات شركت كردند و همگي ناكام ماندند، و آنهم نه بخاطر اينكه محبوب راي دهندگان نبودند. شناخت شرايط سياسي كشور براي شركت يا عدم شركت در انتخابات شرط اول تصميم گيري هر كنشگر يا سازمان سياسي است.


با همه اين دشواريها و محدوديت هايي كه مردم ايران در طي سه دهه حاكميت جمهوري اسلامي با آن روبرو و در چالش بوده اند، يك بخت بزرگ هميشه با ملت بوده، و آن اينكه هيچكدام از جناح هاي قدرت طلب درون نظام نتوانسته اند به قدرت مطلقه دست يابد. جمهوري اسلامي با همه تلاشها براي يكدست و همبسته شدن حاكميت خود، هرگز يكدست نشده و نيست. اين بخت بزرگ ملت ايران بوده است. اين تفاوت عمده ميان ما و كشورهايي مانند ليبي و سوريه و يمن است. اگر يكي از اين جناح هاي درون حاكميت كه ماهيت همه آنها بر ما روشن است، به تنها قدرت حاكم تبديل مي شد، ما در شرايط بسيار متفاوتي قرار مي گرفتيم. ما اكنون شاهد هستيم كه بيشتر كشورهاي عربي مانند ليبي، سوريه، مصر و يمن كمابيش به اين درد دچار بوده اند.


اين بخت چند دستگي در محيطي غيردموكراتيك، هرچند كشور را به نابساماني و هرج و مرج اقتصادي و اجتماعي مي كشاند، ولي پايه هاي ديكتاتوري را لرزان نگه مي دارد و عمر آن را كوتاه مي كند. براي مثال، در دهه هفتاد لرزش در پايه هاي ديكتاتوري جنبش اصلاحات و انتخاباتي نيمه آزاد را باعث شد. جنبش اصلاحات اين فرصت را داشت كه كشور را به تدريج بسوي مردم سالاري و آزادي انتخابات هدايت كند؛ ولي فقدان اراده لازم در رهبري اصلاحات براي پايمردي و پايداري و ايجاد نهادهاي سياسي و مدني قدرت دهنده دموكراسي، و مراجعه به ملت براي نيرومندسازي خود، سبب شد كه جناح هاي انحصارگرا بزودي از نگراني رها شوند و نزاع قدرت دوباره درگيرد. جناح اصلاح طلبي كه نتوانسته بود اصلاحات كند خود كنار زده شد و اين بار جناح ديگري كه پيشتر قدرت سياسي چنداني نداشت ظهور كرد و دولت نهم زاييده شد. در دوران دولت نهم، هرچند كه ويراني كشور شدت گرفت، ولي براي محدودتر كردن دايره قدرت، اصلاح طلبان و شبه اصلاح طلبان به بيرون نظام رانده شدند. اكنون ديگر غيرخودي ها فقط ملي گرايان نبودند، بلكه جناح هاي اصلاح طلب كه در دهه اول خود جزو تندروان بودند هم غريبه شده بودند. دايره قدرت تنگتر و شمارشان كمتر شد، در حاليكه دايره مخالفان بيرون از حاكميت گسترده تر شده بود.


اين تفاوت شرايط ما با ديگر كشورهاي خاورميانه و شمال افريقاست كه آنها مجبورند بطور مستمر در خيابانها باشند، پايداري كنند و تلفات و هزينه هاي سنگين آن را تحمل نمايند يا به جنگ بپردازند تا پيروز شوند. ولي ما كافيست خواست و اراده خود را قاطعانه در تظاهرات خياباني نشان دهيم كه داديم، و همچنان كه اختلافات ميان جناح ها شدت گرفت عقب بنشينيم و با چراغ خاموش و موتور روشن به نظاره بنشينيم.


در دوران دولت دهم، اختلافات ميان ديكتاتورهاي كوچولوي درون نظام، و جنگ قدرت در ميان آنان، باز دايره خوديها را كوچكتر و محدودتر كرد. رويداد انتخابات سال 88، در واقع كودتايي براي كوچك كردن محدوده خودي هاي نظام و سرانجام تغيير ماهييت نظام، نه به قصد انجام اصلاحات سياسي بلكه براي متمايز كردن خود و يكه سوار شدن بود. آنان كه اصلاح طلبان را به بيرون رانده وغيرخودي كرده بودند، اكنون خودشان زير تهديد غيرخودي شدن قرار گرفته اند. اكنون ما به جايي رسيده ايم كه دو جناح قدرت بدست رو در روي هم قرار گرفته اند و از آنجا كه همه پل هاي پشت خود را خراب كرده اند، پشت و پناهي ندارند مگر پول كلان جيبشان و شمشير در دستشان. دشوار نيست حدس زدن اينكه كشور توسط اينان مي تواند به چه سويي رانده شود، و ملت مي تواند چه واكنشي نشان دهد و چه خسارت هايي هنوز در راه است.


شرايط كنوني كشور، در حاليكه به انتخابات دوره نهم مجلس شورايي كه "ملي" نيست نزديك مي شويم، تفاوت چنداني با زمان انتخابات گذشته به چشم نمي خورد، بجز اينكه دهها هزار نفر در اين مدت زنداني و كنشگران از دخالت يا اظهار نظر در انتخابات ترسانده شده اند. هنوز زندانها پر از زندانيان وجدان و اعتراض كنندگان به عملكرد انتخاباتي و اجراي انتخابات 1388 است.


هنوز وزارت كشور، فراتر از مسئوليت قانوني خود نامزدان را بر پايه معيارهاي غيرقانوني رد صلاحيت مي كند، و هنوز شوراي نگهبان تحت عنوان نظارت استصوابي، بر خلاف وظايف تعريف شده خود در قانون اساسي، به غربال كردن نامزدان مي پردازد و سليقه جناحي خود را براي دستچين كردن آنان بكار مي برد.


هنوز صندوق هاي راي در دست و زير كنترل جناح قدرتمدار حاكم است و هيچ نظارت معني دار و باوركردني بر آنها ممكن نيست. نظارت مستقلي وجود ندارد و به سازمانهاي سياسي و نامزدان حق نظارت بر راي گيري و شمارش راي داده نمي شود.


در هر حال، با وجودي كه قانون اساسي كنوني بندهايي دارد كه براي ملت آزاده ايران قابل پذيرش نيست، و ناكارآمدي و بازدارندگي خود را نسبت به پيشرفت اقتصادي و رضايت همگاني نشان داده، و نظام را در جلوگيري از رشد فقر و فساد و عقب افتادگي كشور از قافله جهاني ناتوان يا بي انگيزه كرده، بندهايي هم هست، مانند اصل هاي 23، 24، 26 و 27، كه نظام مي تواند از آنها براي تغيير چهره خود استفاده كند. من ترديدي ندارم كه تا پيش از اجرايي شدن انتخابات آينده، تلاش هايي از درون نظام در اين راستا، و با هدف نجات نظام، انجام خواهد گرفت. من مي پندارم كه خردمندان كهنه كار درون نظام، كه در هر حال، شمارشان بسيار بسيار اندك است، تلاش خواهند كرد گامي بسوي باز كردن فضاي سياسي برداشته شود. آنان شرايط دهه 70 كه باعث ضرورت تظاهر به اصلاح طلبي شد را از ياد نبرده اند. اگر به راهكاري كه به مردم وانمود كرده بودند وفادار مي ماندند، اكنون دچار چنين قفس تنگي نمي شدند، و كشور آرام آرام بسوي دموكراسي و پيشرفت مي خزيد و چنين نارضايتي و خشم عمومي برايشان به ارمغان نمي آمد. اكنون ديگر آن اقتدار دهه 70 را ندارند، قدرت نمايي ظاهري، ضعف دروني را از عامه مردم پنهان نگاه داشته است.


رويدادهاي سياسي چند ماه اخير در شمال افريقا و خاورميانه زنگ بيداري را به صدا درآورده، ولي هنوز هستند كساني كه با نگاهي به پول و شمشير در دستشان خود را شكست ناپذير مي پندارند. معمر قزافي هنوز از اين خواب خوش بيدار نشده، او هم مانند هيتلر تا آخرين لحظه صبر خواهد كرد؛ ولي محمد عبدالله صالح را با زور بيدار كردند. برادران اسد هم بزودي سرنگون خواهند شد. ولي ما بايد بيدار شده باشيم.


اكنون، هرچند زمان بسيار كمي باقي مانده، ولي هنوز اين اندك خردمندان نظام ميتوانند در راستاي كمرنگ كردن نقش خود در عقب افتادگي كشور و نااميدي ملت ايران مسير خود را با مردم تا حدي هماهنگ كنند. سفارش من به آنان براي جلوگيري از خياباني شدن تصميم گيري، كه در شرايط ايران مي تواند خطر جنگ داخلي را هم به دنبال بياورد، اين است:

1. زندانيان سياسي و عقيدتي را در يك اعلان عمومي آزاد اعلام كنند. اگر بخواهند اين كار را با دستورهاي داخلي و از مسير اداري بپيمايند، ناموفق خواهند بود.

2. فعاليت حزب هاي سياسي و سازمانهاي مدني را آزاد اعلام كنند. اينهم فقط با دستور علني، براي مثال، در يك نماز جمعه امكان پذير خواهد بود. دستور سازماني اطاعت نخواهد شد.

3. رسانه ها آزاد اعلام شوند.

4. شوراي نگهبان اعلام كند كه در گزينش نامزدان دخالتي نخواهد كرد؛ و براي باوراندن آن، دبير شورا كه هميشه ضد راي مردم سخن گفته خود را بازنشسته كند. در نام نويسي نامزدان انتخابات در وزارت كشور، هيچ پرسشي بجز نام و نشاني و سواد و تابعيت و هيچ تعهدي بجز به تماميت ارضي كشور گرفته نشود.

5. از سخنراني امام جمعه هاي خشونت طلب و ضد مردمي در سراسر ايران جلوگيري شود.

6. يك كارگروه مستقل شامل نماينده اي از دولت و نمايندگان سازمانهاي سياسي كه مي خواهند در انتخابات شركت كنند، براي نظارت و انجام امور نظارتي بر انتخابات تشكيل شود.

7. نامزدان مجلس شورا مكلف باشند، ميزان و منبع پولهايي را براي تبليغات انتخاباتي خود هزينه مي كنند، به كارگروه نظارت اعلان كنند. در غير اينصورت، نامزدان جناح هاي حاكم كه در مدت تصدي خود به ثروتهاي كلان دست يافته اند و نيز دسترسي به كمكهاي مالي كلان پشتيبانان خود دارند، با بمباران تبليغاتي و پوشش گسترده مي توانند مردم را باز فريب بدهند.

7. فعاليت و تبليغ انتخاباتي از شش ماه پيش از روز انتخابات مجاز اعلام شود.

8. سازمان ملل يا شورايي از ناظران بين المللي برگزيده شوراي حقوق بشر انتخابات را نظارت كنند.

چنين مجلسي مي تواند آغازگر يك جنبش سياسي بي خشونت تدريجي براي قانونگزاري هاي مورد نياز يك جامعه آزاد و مردمسالار باشد كه در آن هيچ خطاكار سياسي گذشته از مشاركت در بازسازي ويرانه ايران بازداشته نخواهد شد.


در صورتيكه قدرتمداران حاكم بخواهند راه سنتي زد و بندهاي پنهاني و فريبكاري را براي كنترل و هدايت انتخابات در پيش بگيرند، نه تنها از مشاركت اكثريت مردم در انتخاباتشان محروم خواهند ماند كه آينده خوبي هم برايشان پيش بيني نمي كنم. در هر حال، ملت ايران، در مسير برگشت ناپذيري كه قرار گرفته، پس از گذر از يك سنگلاخ كوتاه مدت، كه مي تواند خطرناك هم باشد، پيروز ميدان خواهد بود و آنان سخت بازنده.

كورش زعيم

عضو شوراي مركزي جبهه ملي ايران

8 امرداد 1390 (30 ژوئيه 2011)

http://www.mixcloud.com/PalEJI/pt-30072011-k-zaeem-part-00/

http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=39567

زنان، پیشگامان مبارزه با استبداد




روز ۱۴مرداد ماه، سالروز صدور فرمان مشروطیت در ایران است، روزی که نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مردم ایران برای دستیابی به آزادی، حکومت قانون و عدالت اجتماعی بهشمار می‌رود.

در طول قبل و بعد از انقلاب مشروطه و تحول نظام سیاسی حاکم، در کنار چهره‌های برجسته و تاثیرگزار بر این تحولات همانند ستارخان، باقرخان و سردار اسعد بختیاری، نقش زنان نیز در جریان انقلاب بسیار پررنگ بوده است؛ زنانی که علاوه بر تلاش برای به ثمر نشاندن انقلاب مشروطه و دفاع از دستاوردهای آن، در عرصه دیگری برای احقاق حقوق خود و مبارزه با اندیشه‌های واپس‌گرایانه سنت‌گرایان در تلاش بوده‌اند.

در این میان، زنان هم‌پای مردان از اهداف عمومی انقلاب پشتیبانی کردند، برایحفاظت از نهال آزادی در ایران از هیچ کوششی فروگذاری نکردند‌ و در این راه متحمل رنج‌ها و صدماتی بسیاری شدند. در این مقاله به مبارزات و فعالیت‌های زنان در قبل و بخصوص بعد از انقلاب مشروطه و تلاش زنان تجددطلب برای استقرار نظام پارلمانی در ایران می‌پردازیم.

دلایل شکل‌گیری انقلاب

بهطور کلی زمینه‌ها و دلایل شکل‌گیریانقلاب مشروطه در سه بعد فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی قابل بررسی است.

۱- زمینه‌ها و علل فکری و فرهنگی: در آن زمان، به دلیل تلاش‌های فکری روشنفکران، آگاهی سیاسی در جامعه ایران رشد یافت و با ارتباطات فرهنگی با جهان خارج افزایش پیدا کرد. انتشار روزنامه‌ها که روز به روز بر تعدادشان افزوده می‌شد و همچنین انتشار غیر رسمی ولی گسترده آثار سیاسی- انتقادی، رشد چشمگیری یافته بود. از طرفی، مردم با مفاهیم مجلس، مشروطیت و آزادی آشنا شده بودند و مهاجرت ایرانیان به کشورهای همسایه برای کار نیز در بالابردن آگاهی سیاسی آن‌ها مؤثر بود.


۲- زمینه‌ها و دلایل سیاسی: نارضایتی مردم از دولت قاجار، بی‌کفایتی شاهان و مدیران قاجاری، فساد حاکم بر دربار، ساخت سیاسی کشور، نفوذ بیگانگان در ساختار سیاسی و ضعف و تسلیم دولت در برابر آنان که با حضور روز افزون اتباع خارجی همراه شد، اکثریت مردم را نسبت به حکومت بدبین می‌کرد و نفرت عمومی علیه قاجار را دامن می‌زد. از سوی دیگر عقد قراردادهای استعماری مانند گلستان، ترکمانچای، امتیازات اقتصادی و تحمیل کاپیتولاسیون، بذر نفرت را در میان ایرانیان آگاه بارور می‌ساخت. ظلم و تعدی حاکمان مردم را به ستوه آورده بود. حاکمان مناصب را خریداری می‌کردند و هیچکس پاسخگو نبود. تشدید بیدادگری در کنار آگاهی مردم و حرکت موفقیت‌آمیز جنبش تنباکو و شکست روسیه از ژاپن را می‌توان ازجمله دلایل تحولات سیاسی آن دوره نام برد.


۳-زمینه‌ها و علل اقتصادی: از علل اقتصادی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
-آغاز بحران اقتصادی دولت قاجار بعد از شکست در جنگ‌های ایران و روس
-از دست رفتن مناطق حاصلخیز با عهد‌نامه‌های ترکمانچای و گلستان
-اعطای امتیازات تجاری خاص به بیگانگان که سبب انحطاط سریع اقتصادی داخلی شد.
-واردات بی‌رویه کالا‌ها که سبب از بین رفتن صنایع کوچک داخلی می‌شد، مثل صنعت نساجی که با ورود پارچه‌های انگلیسی از بین رفت.
-عدم حمایت دولت از صنایع داخلی
-عدم رونق کشاورزی به دلیل فقدان راه‌های مطمئن، سختی مبادله اقتصادی و کاهش قیمت محصولات کشاورزی
-ترغیب انگلیسی‌ها به کاشت تریاک به جای محصولات کشاورزی
-قحطی‌های متعدد که هر چندسال یکبار شماری از مردم را به کشتن می‌داد. سخت‌ترین دوره قحطی سال ۱۸۷۱میلادیبود که صد‌ها هزار نفر را به کام مرگ کشید.
-مشکل نان در اواخر سلطنت ناصر‌الدین شاه و دوران سلطنت مظفر‌الدینشاه
-کاهش ارزش پول ایران به دلیل ضعف دولت و کاهش ارزش جهانی نقره
-کاهش بهای مواد خام صادراتی ایران
باتوجه به مشکلات اقتصادی یاد شده دولت برای تأمین هزینه‌های خود به افزایش مالیات، فروش مناصب و مقامات دولتی، اعطای امتیازات و استقراض از بانک‌های خارجی روی آورد که نارضایتی‌های بیشتری را در میان مردم دامن زد. در مقابل تشریفات دربار و سفرهای پرهزینه شاه خشم مردم را برانگیخت.[ ۱]

شرایط زن ایرانی قبل از مشروطیت

در دوران قاجار نگرش زنان به موقعیت خود پذیرش سرنوشت و تسلیم بود. به دختران از کوچکی ساکت نشستن و تحرک کم، سئوال نکردن و اطاعت کردن از مردان- حتی از برادر کوچک‌تر خود- آموزش داده می‌شد. این شکل پذیرش شرایط و تسلیم در برابر آن را می‌توان به عنوان الگوی جامعهپذیری در نظر گرفت. در اینجامعه مردسالار دختران را از سنین پنج یا ششسالگی به مکتب می‌گذاشتند و با رسیدن به سنین نه سالگی آن‌ها را از مکتب بیرون می‌آوردند. دختران تنها تا سطحی می‌توانستند در مکتبخانه بمانند که بتوانند قرآن بخوانند. پدران این دختران به محض دیدن آنکه دختران می‌توانند کتابی بخوانند یا خطی بنویسند، کتاب را از دست آنان می‌گرفتندو قلم دختران را می‌شکستند و با لحنی تحقیرآمیز می‌گفتند: چه معنی دارد دختر خط داشته باشد، مگر می‌خواهی منشی بشوی، همین قدر که بتوانی قرآن بخوانی کافی است. (شرایط قبل از رفتن به خانه شوهر)

در چنین شرایطی اگر زن از خانواده‌ای متشخص بود، چند زن دیگر برای خدمتگزاری از او معین می‌شدندتااو دست به سیاه و سفید نزند و تنها امر ونهی کند.اگر در خانواده‌ای رعیت بود که می‌بایست غیر از خانهداری وبچهداری کار دیگرینکند. زن در آن دوران در سه چیز خلاصه می‌شد، زاییدن،پوشانیدن وخورانیدن. این البتهحکایتی نا‌تمام از وضعیت فردی و اجتماعی زن شهرنشین ایرانی قبل از انقلاب مشروطه در ایران است واز آن می‌توان به عنوان نگاه طالبانی جامعه به زن نام برد.

روشنفکران حامی حقوق زنان

در آستانه انقلاب مشروطیت، در میان روشنفکران ایرانی، افرادی همانند آقاخان کرمانی بیش از دیگران وضعیت و موقعیت زن ایرانی را مورد توجه قرار داد. وی خواهان دگرگون کردن شرایط زندگی فردی و اجتماعی زنان ایران بود و بر تساوی حقوق زن و مرد در تمامی حقوق زندگی تاکید داشت.

علیاکبر دهخدا، از دیگر روشنفکرانی بود که بار‌ها در ستون «چرند و پرند»روزنامه صور اسرافیل، نمایندگان مجلس ملی را در مورد کم توجهی به شرایط زنان مورد انتقاد قرار داد.

حاج محمدتقی وکیلالرعایا از نمایندگان مجلس شورای ملی نیز همواره در مجلس از نمایندگان تقاضا می‌کرد که در دید و نگرش و رفتار خویش نسبت به زنان تجدید نظر کنند و به این نکته توجه داشته باشند. او در حمایت از حق رای زنان در مجلس گفت: «این مخلوق خدا تا چه وقت محروم باشند. یک جماعت محبوب خدا آن قدر به ذلت باشند که یک چیزی که نشانه انسانیت است از آن‌ها بروز نکند.»


از برجسته‌ترین شخصیت‌های مدافع حقوق زنان می‌توان از دکتر رفیعخان امین و تقی رفعت نام برد.این دو نفر در اواخر سال ۱۲۹۸هجری شمسی/۱۹۲۰میلادیبرای نخستینبار مبحث «فمینیسم» (Feminisme) را به مردم ایران معرفی کردند. آن‌ها در روزنامه «تجدد» مقاله‌هایی با اسامی مستعار «فیما» و «فمینیست» منتشر می‌کردند و بر لزوم احقاق حقوق زنان و موانع و مشکلات بحث و پافشاری داشتند. دکتر رفیعخان امین و تقی رفعت معتقد بودند مانع عمده و اساسی عدم حضور و شمارکت زن ایرانی در حیات اجتماعی به نگرش مردسالار بر جامعه ایران بازمی‌گردد.[۲]

از دیگر اشخاص می‌توان به میرزاحسینخان عدالت که از مخالفان جدی حجاب زن بود اشاره کرد.وی در مقاله طنزی با عنوان «دنده کج» که در روزنامه ترکیزبان «صحبت» منتشر شد، حجاب اجباری زنان را با زبانی طنز به باد انتقاد گرفت و بعد از درج این مقاله از طرف نظمیه بازداشت و در دادگاه محاکمه شد. احمد فرهاد،نویسنده و روزنامهنگار وغلامحسین فروهر نیز از دیگر مدافعان حقوق زنان ایران بودند.

فعالیت‌های زنان پیشاز انقلاب

فعالیت‌های زنان ایران را در قبل و بعد از انقلاب مشروطیت می‌توان درسه بخش تقسیم کرد:اول- فعالیت زنان برای به ثمر رساندن انقلاب مشروطه. دوم:تلاش زنان برای حفظ دستاوردهای انقلاب مشروطه. سوم:مبارزه برای احقاق حقوق خود.

زنان در جریان انقلاب امیدوار بودند که انقلاب، شرایط زندگی فردی و اجتماعی‌شان را دگرگون کند، به تحقیر و ستم نسبت به آنان پایان دهد و آنها بتوانند با دستیابی به حقوق خویش، به عرصه فعالیت‌های اجتماعی وارد شوند. این اهداف خود باعث انگیزش زنان برای پیشبرد و حمایت از انقلاب مشروطیت شد.

ازجمله فعالیت‌های زنان در آن زمان، مطالعه آثار روشنفکران ایرانی و اروپایی بود. زنانی کهقدرت خواندن و نوشتن داشتند و عموماً از طبقه مرفهو بالای جامعه بودند، با خواندن این نوشتار زمینه را برای بحث و بررسی آن آثار در محافل و مجالس زنان مهیا می‌کردند. به‌دلیل وجود فضای فرهنگی و اجتماعی آن دوره اطلاع چندانی از این فعالیت‌ها در دسترس نیست، اما بیشتر فعالیت زنان به همین فعالیت‌های آگاهی‌بخش خلاصه می‌شد.

فعالیت زنان برای حفظ دستاوردهای انقلاب

بعد از گشایش مجلس شورای ملی (۱۹شعبان ۱۳۲۴ه. ق/ ۱۸اکتبر ۱۹۰۶م) زنان که دارای اهداف و آمال مشخص بودند، فعالیت‌های خود را آغاز کردند و با استفاده از شرایط سیاسی به وجود آمده به‌دلیل تغییر و تحولات سیاسی،از طریق انتشار مقاله‌ها و نامه‌های خود در روزنامه‌ها و ارسال لایحه به مجلس شورای ملی، همچنین حضور و مشارکت در اجتماعات و گردهمایی‌های مختلف براهداف و خواسته‌های خود تاکید داشتند.

زنان در آن دوره نیز خواهان فعالیت‌های سیاسی مستقل بودند و با بررسی و ارزیابی شرایط سیاسی و اجتماعی کشور، فعالیت مشروطهخواهان و استبدادطلبان را مورد نقد و انتقاد قرار می‌دادند.

از دیگر شیوه‌های فعالیت سیاسی زنان، ایجاد تشکل‌های مختلفو کوشش برای مشارکت در اداره جامعه ایران بود. اولین و تنها‌ترین تشکل «اتحادیه غیبی نسوان» بود که در دوره اول مجلس ملی در تهران تشکیل شد. فعالیت‌های این تشکل به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوره بیشتر مخفیانه بود.

تشکیل اتحادیه غیبی نسوان به تنهایی در منطقه خاورمیانه یک تحول و رخداد عظیم اجتماعی محسوب می‌شود. زیرا تنها در مبارزه اجتماعی مشارکت نداشتند بلکه در مقابله با روند آزادیخواهی و تجددطلبی فعالیت می‌کردند.

از جمله فعالیت‌های دیگر زنان ترقیخواه در آن دوره که هدف‌های محدود‌تر و اصلی‌تر را دنبال می‌کردند،تغییر و تحول در فرهنگ جامعه بود. این گروه می‌خواستند از طریق تاسیس مدارس دخترانه این هدف را دنبال کنند. زنان تجددطلب علاوه بر آن با انتشار مقالاتی در روزنامه‌های فارسیزبان برونمرزی، تلاش گسترده‌ای برای اصلاح نگرش مردسالار حاکم بر جامعه نسبت به زن در دوره پس از انقلاب مشروطه داشتند.

اگرچه مبارزه زنان به منظور دستیابی به حقوق فردی و اجتماعی به گروهی اندک و کمشمار از زنان تجددطلب شهری آن زمان و عمدتاً در تهران محدود می‌شد، ولی حمایت از انقلاب مشروطه و دستاوردهای آن، تعداد کثیری از گروه زنان کشور را در بر گرفت که به‌دلیل ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه سنتی ایران فقط به فعالیت‌های اجتماعی محدود می‌شد.

حمایت و مشارکت در تاسیس بانک ملی ایران

تاسیس بانک ملی و مقابله با استیلای مالی دولت‌های روس و انگلیس به اقتصاد ایران که از طریق بانک‌های استقراضی و شاهنشاهی اعمال می‌شد، ازجمله هدف‌هایی بود که روشنفکران و فعالان سیاسی اصلاحطلب ایران از دوره ناصرالدین شاه به بعد همواره بر آن تاکید می‌کردند وبهتدریج به یک خواست اجتماعی تبدیل شده بود. در سال ۱۹۰۵م. به دنبال کاهش بهای جهانی نقره و پایین آمدن ارزش پول کشور، تجار به اعتراض در آمدند و از دولت خواستند بانک ملی را تشکیل دهد. به دنبال تقاضای دولت مشیرالدوله از مجلس شورای ملی برای تصویب قرارداد استقراض از بیگانگان و مخالفت نمایندگان با آن، طرح تاسیس بانک ملی ایران از سوی برخی نمایندگان به مجلس ارائه شد و به تصویب رسید. به دنبال آن مردم به هیجان آمدندو در تهران در منابر و مساجد مردان و زنان به فریاد در آمدند.مردم می‌گفتندما لباس، فرش و داراییخود را می‌فروشیم و به دولت کمک می‌کنیم تا مقروض خارجی نشود.


زنان با فروختن اندوخته‌های ناچیز خود که بیشترزیورآلات بودند به بانک ملی کمک می‌کردند. از طرفی دیگر با ترغیب مردان در داخل خانه و اجتماع از آنان می‌خواستند به محقق شدن این هدف کمک کنند. زیرا زنان، بانک ملی را عاملی برای بهروزی جامعه ایران و بالطبع آینده فرزندان خودمی‌دانستند. هرچند در آن دوره بانک ملی بنا به شرایط سیاسی تشکیل نشد، اما تلاش زنان برای تحقق این هدف یعنی استقلال مالی ایران چشمگیر و قابل تحسین بود.

تحریم کالاهای وارداتی و حمایت از صنایع داخلی

با تشکیل مجلس شورای ملی که از نظر فعالان سیاسی ایرانی گامیضروری و اساسی برای آغاز اصلاحات محسوب می‌شد،مشروطهخواهان بر این تصور بودند که نوسازی و قدرتمند ساختن اقتصاد جامعه ایران دور از دسترس نخواهد بود. باید به شرایط تحول یافته کشور سامان داد و به سرعت به ضعف و ناتوانی فائق آمد.

مشروطه‌خواهان در نخستین گام خواستار تحریم کالاهای خارجی و استفاده از محصولات داخلی شدند. به دنبال این فرآخوان، زنان نقش و فعالیت در خور توجهی از خود نشان دادند. انجمن‌هایی به منظور ترویج منسوجات وطنی و تحریم کالاهای وارداتی تشکیل دادند و در این زمینه به تبلیغ و ترویج پرداختند؛از جمله این تشکل‌ها «انجمن همت خواتین» بود کهاعضای آن تحریم کالاهای وارداتی و ترویج خریداری و استفاده از کالاهای ایرانی را مد نظر خود داشتند. هدف‌های دیگر این تشکل تاسیس مدارس دخترانه، برای رشد و ترقی زنان و دختران در ایران بود.

زن ایرانی و مبارزه با کودتا و استقرار مجدد نظام پارلمانی

با کودتای محمدعلی شاه و به دنبال آن به توپ بستن مجلس ملی و آغاز دوره استبداد صغیر، فعالیت مشروطهخواهان دچار تغییر و تحول شد. آنان برای بر پایی دوباره نظام پارلمانی وارد کارزاری سخت با استبداد محمدعلی شاه شدند.

در چنین شرایطی، زنان مشروطه‌خواه دوش به دوش مردان در هر دو عرصه داخلی و خارجی فعالیت می‌کردند. در زمینه افشاگری سیاسی و جلب حمایت بین‌المللی نسبت بهمبارزه مشروطه‌خواهان ایران، چند تن از دختران و زنان مشروطهخواهان تبعیدی که در استانبول اقامت داشتند، تشکلی با عنوان «کمیته نسوان ایرانی» تشکیل دادند. فعالیت کمیته نسوان ایرانی محدود به جلب حمایت دربارهای سلطنتی و سازمان‌های مدافع حقوق زنان اروپا از مبارزه مشروطه‌خواهان ایران و افشای دولت کودتایی محمدعلی شاه در افکار عمومی جهانیان بود. این کمیته نه تنها شرایط زندگی زن ایرانی در نظام استبدادی را با افکار عمومی در اروپا در میان نهاد، بلکه توانست ضمن برقراری ارتباط با برخی سازمان‌های مدافع حقوق زنان در اروپا، از فعالیت‌های آنان در جهت احقاق حقوق زنان آگاه شود.

فعالیت زنان مشروطه‌خواه در داخل کشور

فعالیت زنان مشروطه‌خواه در داخل کشور گسترده‌تر بود و عرصه‌های مختلفی را بر می‌گرفت. سه عرصه اصلی فعالیت آنان عبارت بود از «مبارزه تبلیغاتی و افشاگرانه»، «حمایت مالی از مبارزه مشروطه‌خواهان»و «شرکت در مبارزه مسلحانه». ناگفته نماند در ابتدا مقاومت مشروطه‌خواهان در برابر نیروهای محمدعلی شاه محدود به تبریز بود.

فعالیت‌های تبلیغاتی

مبارزه تبلیغاتی و افشاگری‌های زنان تبریزی دارای دوسمتوسوی اصلی بود: از یک سو تلاش می‌شد تا با تحریک و تهییج افکار عمومی، آن گروه از مشروطهخواهان را که پس از کودتای محمدعلی شاه منفعل شده بودند و همچنین آنانی را که در مبارزه مشروطه‌خواهان و استبداد‌طلبان بی‌طرف بودند به مبارزه بامحمدعلی شاه و متحدانش جذب کنند. زنان نیز در این میان به یادآوری مزایای دولت مشروطه و مضرات استبداد می‌پرداختند.

جنبه دیگر فعالیت تبلیغاتی زنان تبریزی ایجاد تردید و تزلزل در بین حامیان محمدعلی شاه و به انفعال کشاندن آنان بود. نمونه برجسته این قبیل فعالیت‌ها نامه سرگشاده زنان تبریزی به عینالدوله فرمانده نیروهای اعزامی محمدعلی شاه برای سرکوب مشروطه‌خواهان تبریز است.

حمایت مالی از مبارزه مشروطه‌خواهان

یکی از مسائلی که مبارزان مشروطهخواه در دوره استبداد صغیر بهطور جدی با آن روبه‌رو بودند، مسئله تامین هزینه‌های مالی مقاومت بود. عمده هزینه‌های مبارزان مشروطهخواه به خرید اسلحه و مهمات اختصاص داشت که از سوی تجار ایرانی و در مواردی قفقازی تامین می‌شد.با این حال گردآوری کمک مالی از مناطقی که از کنترل استبدادطلب‌هاخارج شده بود در دستور کار مشروطه‌خواهان قرار داشت. زنان مشروطه‌خواه با جمع‌آوری کمک‌های مالی که عمدتاً از طریق فروش زیورآلات خود و دیگر زنان بود به تامین سلاح برای مبارزان می‌پرداختند.

شرکت زنان در مبارزه مسلحانه

عرصه دیگر فعالیت زنان مشروطه‌خواه، شرکت آنان در مبارزه مسلحانه برای استقرار مجدد نظام پارلمانی در ایران بود. عموماً این مشارکت به زنان تبریزی و تا حدودی رشتی محدود می‌شد. زنان تبریزی در جریان محاصره این شهر از سوی نیروهای دولتی و سواران عشایر حامی محمدعلی شاه، به اشکال مختلف از مبارزان مشروطه‌خواه حمایت می‌کردند. زنان از یکسو با پختن غذا و دوختن لباس برای رزمندگان مشروطه‌خواه و پرستاری مجروحان از مبارزه مسلحانه مشروطه‌خواه حمایت می‌کردند و از سوی دیگر به طور مستقیم در میدان‌های جنگ حضور می‌یافتند و مسلحانه می‌جنگیدند. از دامنه و میزان شرکت زنان در مبارزه مسلحانه اطلاع چندانی در دست نیست. زیرا به لحاظ شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران در آن دوره، زنان برای شرکت در مبارزه مسلحانه در اکثر مواقع ناچار بودند به لباس مردان دربیایندو بجنگند. در این حالت تنها در صورتی که زخمی یا کشته می‌شدند هویت آنان مشخص می‌شد. چنان که در اکتبر ۱۹۰۸م طبق گزارشی از تبریز در هفته نامه حبلالمتین (سال ۱۶، شماره ۱۶، ۷شوال ۱۳۲۶، ص ۲۴) این‌گونه نوشته شد: «چون اجساد افراد را برای غسل بردند، معلوم شد بیست تن از شهدا شیرزنان بودن در لباس مردان؛ با این حال نشانه‌هایی از حضور زنان در پوشش زنانه که می‌جنگیدن در دست است.»

پاولویچ (مورخ و خاور‌شناس روسی) تصریح می‌کند که «دو عکس یک دسته شصت نفری از زنان چادر به سر ایرانی تفنگ به دست در اختیار ماست اینان محافظ یکی از سنگر‌های تبریز بودند.»

در دیگر مناطق کشور که تحت کنترل استبدادطلب‌هابود، فعالیت زنان مبارز مشروطه‌خواه به صورت مسالمت‌آمیز بود. به‌عنوان مثال در تهران زنان تلاش می‌کردند بررعب و وحشت عمومی از دولت محمدعلی شاه غلبه و مردم را وادار به اعتراض کنند. زنان در گروه‌های چندنفره در بازار به راه می‌افتادندو ضمن درخواست از بازاری‌هابرایبستن مغازه‌ها مردم را تشویق به اعتراض و قیام علیه دولت می‌کردند.

به‌دنبال پیروزی رزمندگان مشروطه‌خواه در تبریز، گیلان و اصفهان، زنان مشروطه‌خواه تهران نیز فعالیت‌های خود را گسترش دادند و مردم را به مبارزه مسلحانه دعوت کردند. هفته‌نامه حبل‌المتین از تهران خبر داد که «متجاوز از یکصد نفر زن مسلح به طپانچه ششلول در کوچه‌های طهران به شاه فحش داده و حرکت می‌کردند».

زنان و فتح تهران در جنبش مشروطه

سردار بی‌بی مریم بختیاری، دختر حسینقلیخان ایلخانی، خواهر علیقلیخان سردار اسعد و همسر ضرغام‌السلطنه بختیاری از زنان مبارز عصر مشروطیت است. او از زنان تحصیل‌کرده و روشنفکر عصر بود که به طرفداری از آزادیخواهان برخاست و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکرد. وی به مانند زندگی ایلیاتی در فنون تیراندازی و سوارکاری مهارت داشت و چون همسر و جانشین خان بود عده‌ای سوار در اختیار داشت و در مواقع ضروری به مشروطه خواهان کمک می‌کرد.

سردار بی‌بی مریم بختیاری، یکی از مشوقین اصلی سردار اسعد بختیاری جهت فتح تهران محسوب می‌شد. وی طی نامه‌ها و تلگراف‌های مختلف بین سران ایل و سخنرانی‌های مهیج و گیرا، افراد ایل را برایمبارزه با استبداد صغیر (استبداد محمدعلی شاهی) آماده می‌کرد و به عنوان یکی از شخصیت‌های ضداستعماری و استبدادی عصر قاجار مطرح بود.

سردار بی‌بی مریم بختیاری قبل از فتح تهران مخفیانه با عده‌ای سوار وارد تهران شده و در خانه پدری حسین ثقفی منزل کرد. او به هنگام حمله سردار اسعد به تهران، پشت بام خانه را که مشرف به میدان بهارستان بود سنگربندی کرد و در حالی که خود تفنگ به دست گرفته بود، به همراه عده‌ای سوار بختیاری، از پشت سر با قزاق‌ها جنگید. نقش او در فتح تهران، میزان محبوبیتش را در ایل افزایش داد و طرفداران بسیاری یافت به طوری که به لقب سرداری مفتخر شد.[۴]

تشکل‌های زنان مشروطه‌خواه

انجمن حریت نسوان یا انجمن آزادی زنان: موسسان انجمن حریت نسوان قصد داشتند زنان را با آداب معاشرت و حضور در جامعه آشنا کنند و اعتماد به نفس آنان را برای سخن گفتن در برابر جمع، به ویژه وقتی مردان حضور دارند بالا ببرند. در این انجمن هم زنان و هم مردان عضو بودند و در جلسه‌ها شرکت می‌کردند، اما برای ایجاد اعتماد به نفس در زنان، فقط اعضای زن اجازه داشتند در جلسات سخنرانی کنند. جلسه‌ها مخفیانه برگزار می‌شد و هیچ زن یا مردی اجازه نداشت به تنهایی به جلسات بیاید و باید با یکی از خویشاوندان یا آشنایان خود شرکت می‌کرد. از اعضای سر‌شناس انجمن آزادی زنان می‌توان به میرزا باجی خانم، خانم نواب سمیعی، صدیقه دولت‌آبادی، منیره خانم، گلین خانم موافق، افتخارالسلطنه و تاج‌السلطنه (دختران ناصرالدین شاه)، افسرالسلطنه، شمس‌الملوک جواهرکلام، خانم حکیم، می‌سیز جردن، خانم دکتر ایوب، افندیه خانم، و فخرالملوک (دختر شیخ‌الرئیس قاجار) اشاره کرد .


انجمن مخدرات وطن: این انجمن در سال ۱۳۲۸توسط گروهی از زنان تجددطلب برای سازماندهی زنان برای مشارکت درامور اجتماعی و فرهنگی تشکیل شد. هدف اصلی این انجمن، سازماندهی فعالیت‌های عام المنفعه و خیریه مربوط به زنان و دختران، تحریم کالا‌های خارجی و توزیع منسوجات داخلی و وطنی بود. آن‌هانیمنگاهی هم به مشارکت در امور سیاسی داشتند. این انجمن مجله‌ای را هم با همین نام منتشر می‌کرد.

انجمن نسوان وطنخواه ایران: در سال ۱۳۰۱ه. ق خانم محترم اسکندری، فعال زنان، از زنان روشنفکر برای حضور در امتحانات دبستان دخترانه دعوت کرد و با حضور زنان دراین حرکت انجمن نسوان وطن‌خواه ایران پا گرفت و تاسیس شد. از اهداف این انجمن تعلیم و تربیت دختران،ترویج صنایع وطنی و داخلی،باسوادکردن زنان،نگهداری دختران بی‌سرپرست،تاسیس مریضخانه برای زنان فقیر و تشکیل هیت تعاونی بود. این انجمن مجله‌ای را با عنوان «مجله جمعیت نسوان وطن خواه» نیز منتشر می‌کرد. این انجمن در یک اقدام اعتراضی به دنبال یک فراخوان تعداد زیادی از کتابچه توهین‌آمیز «مکر زنان» را در میدان توپخانه تهران به آتش کشیدند. به دنبال این اقدام شجاعانه خانم محترم اسکندری توسط نظمیه بازداشت شد، مدتی را در زندان نظمیه گذراند، ولی به دلیل نفوذ و شهرت خانواده‌‌اش بعد از مدتی آزاد شد.

انجمن همت خواتین: در سال ۱۳۳۳ه. ش با تلاش «همت خانم نورالدجی»،جلسه موسسان «انجمن همت خواتین» با حضور گروهی از مدیران مدارس دخترانه و فعالان زنان آغاز به کار کرد.
از اهداف این انجمن، تحریم کالاهای خارجی و توجه به کالاهای داخلی بود. هدف دیگر انجمن «پیشرفت صنایع و هنرهای دستی دختران بود».این عملکرد اگرچه محدود به موضوع اقتصادی بود ولی با این حال ناسیونالیسم را در بین زنان ایران تقویت می‌کرد.

نشریات زنان عصر مشروطه

مجله دانش، اولین نشریه اختصاصی زنان ایران بود که در سال (۱۹۱۰ – ۱۹۱۱) به صورت هفتگی در تهران منتشر می‌شد. صاحب امتیاز و مدیر مجله، خانم دکتر کحال بود. او در رشته چشم پزشکی طبابت می‌کرد.

روزنامه شکوفه، از سال ۱۳۳۰تا ۱۳۳۴در چهار صفحه منتشر می‌شد. صاحب امتیاز و سردبیر این روزنامه «مریم عمید سنانی»ملقب به مزینالسلطنه بود. خط مشی این روزنامه، انتشار مباحثی درباره تساوی حقوق زن و مرد، لزوم تاسیس مدارس دخترانه و سوادآموزی دختران و زنان، و مخالفت با ازدواج زود هنگام دختران بود.

زبان زنان، در سال ۱۳۳۷یا ۱۹۱۹به مدیریت صدیقه دولتآبادی فعالیت خود را در اصفهان آغاز کرد. این روزنامه به‌دلیل مقالاتی در اعتراض به آزاد نبودن انتخابات و با اعتراض به فعالیت ماموران انگلیسی در ایران توقیف شد.


روزنامه نامه بانوان به سردبیری شهناز آزاد در سال ۱۳۳۸، علم نسوان به صاحب امتیازی نوابه صفوی در سال ۱۳۳۸و جهان زنان با سردبیری و مدیریت فخر آفاق پارسا از دیگر نشریات آن دوران بود.

منابع:

۱-رجوع شود به این لینک

۲-هدف‌ها و مبارزه زن ایرانی؛ از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی (محمد حسین خسروپناه – تهران ۱۳۸۲)
۳-تاریخ احزاب سیاسی ایران، پارسا بناب، یونس

۴- بختیاری، مریم: خاطرات سردار مریم بختیاری از کودکی تا آغاز انقلاب مشروطه (تهران، آنزان، ۱۳۸۲) ص۲۱