
چرا با معیارهای جان رالز، نظام سیاسی ایران ناعادلانه است؟
عدالت در لغت معادل نظم و ادب است. در پارسی «داد» معادل عدل، و «دادمندی» یا «دادگری» معادل عدالت است. یکی از ارکان اساسی دمکراسی عدالت است .اگر ما عدالت را تنها بر مبنای اقتصادی آن نگاه نکنیم ،عدالت و برابری از ارزشهای ذاتى و اساسى هر فرد انسانى است، عدالت می گوید همه افراد بايد به طور مساوى در طراحى و عملكرد نهادهاى جامعه سهيم باشند. بايد به همه كس در اين زمينه كه زندگى خود را مطابق با صلاحديد و سليقه خودش اداره كند، احترام برابر بگذاريم البته تا جايى كه به حق و آزادى ديگران احترام گذاشته شود. در واقع در سایه عدالت و تقسیم فرصت ها بطور مساویست که آزادی را می توان حس کرد.در شرایطی که عدالت وجود خارجی نداشته باشد افراد از حقوق قانونی خود ، که قانون خود یک رکن اساسی جامعه دمکرتیک و متضمن آزادیست تخطی کرده و آزادی مشروع دیگران را سلب می کند.
راولز در سال ۱۹۷۱ کتابی تحت عنوان نظريه ای درباره ی عدالت منتشر ساخت که انعکاس بين المللی فوق العاده ای داشت. اين اثر مباحث مربوط به عدالت اجتماعی را در بر دارد. راولز در اين اثر، با نظريه های حق طبيعی و مدنی قرارداد و بويژه انديشه های کانت پيوند برقرار ساخته است. وی در تأملات خود ملهم از انديشه ی «وضعيت طبيعی» در آرای روشنگران، وضعيتی به نام وضعيت اوليه را به تصور درمی آورد و تأکيد می کند که در چنين وضعيتی، همه ی افراد آزاد و عاقل، در شرايط عدم شناختی برابر نسبت به موقعيت های سياسی، اقتصادی و اجتماعی خود، دو شکل عدالت را انتخاب می کند: ابتدا اينکه همه انسان ها آزادی های برابر فردی و شهروندی داشته باشند و دوم اينکه نابرابری ها در تقسيم نعمات يا قدرت هنگامی مورد قبول است که همگان و بويژه آن اعضای جامعه که در موقعيت بدتری قرار دارند از آن فايده ای داشته باشند و علاوه بر آن ، شانس برابر برای دستيابی به مقام¬ها و منصب ها وجود داشته باشد. در واقع می توان گفت که اين دو فاکتور ، مضمون کانونی نظريه ی عدالت راولز را می سازند.
راولز سپس آغازههای عدالت را که انسانها میتوانند در وضعيت اوليه بر سر آنها توافق حاصل نمايند در دو گزارهی زير فرمولبندی میکند:
۱ـ هر کس میبايست از حق برابر در گستردهترين سيستم از آزادیهای بنيادين برابر که با سيستم مشابه برای همهی افراد ديگر سازگار باشد، برخوردار گردد.
۲ـ نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را بايد به گونهای سامان داد که:
الف ـ به شيوهای عقلانی از آنها انتظار رود که در خدمت منفعت هر کس باشند؛
ب ـ در پيوند با موقعيتها و منصبهايی باشند که راه همگان به سوی آنها باز باشد.
راولز يکبار ديگر تأکيد میکند که اين آغازهها عمدتا" معطوف به ساختارهای بنيادين جامعه هستند و تفويض حقوق و وظايف اساسی و تقسيم نعمات اجتماعی و اقتصادی را متعين میکنند. پيششرط فرمولبندی آنها اينست که برای غايتهای يک نظريهی عدالت، ساختار اجتماعی به منزلهی دو بخش کم تا بيش جدا در نظر گرفته شود. هر يک از آغازههای ياد شده، معطوف به يکی از اين بخشهاست. بنابراين ما ميان سويههای سيستم اجتماعی که از يکطرف آزادیهای اساسی برابر را تعيين و تضمين میکند و از طرف ديگر نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را متعين میسازد تفکيک قائل میشويم.
به نظر راولز حائز اهميت است که آزادیهای اساسی از طريق فهرستی از اين آزادیها تعيين گردند. مهمترين آنها آزادیهای سياسی (حق انتخابکردن و انتخابشدن)، آزادی بيان و اجتماعات، آزادی وجدان و انديشه و آزادی شخصی شامل حفاظت از انسان در مقابل فشار روانی و شکنجهی جسمی و آسيب فيزيکی، حق مالکيت شخصی، حفاظت از انسان در مقابل بازداشت و حبس خودسرانه میباشند که از طريق حکومتقانون تثبيت شدهاند. اين آزادیها بايد مطابق نخستين آغازهی عدالت، برای همگان برابر باشند.
دومين آغازهی عدالت معطوف به تقسيم درآمدها و دارايیها و خصوصيت سازمانهايی است که در آنها قدرت و مسئوليتهای متفاوتی وجود دارد. تقسيم درآمدها و دارايیها نبايد يکسان باشد، اما هرکس بايد از آن بهره ببرد و همزمان راه به سوی کسب قدرت و مسئوليت در مناصب برای هر کس باز باشد. آغازهی دوم تأثير خود را از آن طريق نشان میدهد که با باز گذاشتن راه برای کسب مناصب مهم قدرت، نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را به طرحی در خدمت منفعت همگانی تبديل میسازد.
در نظريه عدالت راولز، آغازهی نخست نسبت به آغازهی دوم تقدم دارد، به اين معنا که خدشهدار کردن آزادیها و حقوق مصرح در آغازهی نخست، از طريق منفعت بزرگتر اجتماعی و اقتصادی قابل توجيه نيست. وی در کتاب خود از جمله مینويسد که فقط هنگامی میتوانيم با يک نظريهی غلط راضی باشيم که نظريهی بهتری نداشته باشيم. بيعدالتی نيز درست همين گونه است و فقط تا زمانی میتوان آن را تحمل کرد که از بيعدالتی بزرگتری پرهيز گردد.
حال در ایران، در صورتیکه شهروند درجه یک و دو داریم، و انواع تبعیض ها از تبعیض طبقاتی تا جنسیتی و اقلیت (مذهبی ،سیاسی،قومی ) بر قرار است در واقع عدالتی وجود ندارد ، هر جا کلمه تبعیض بکار رود در واقع آزادی وجود ندارد.
عدالت در لغت معادل نظم و ادب است. در پارسی «داد» معادل عدل، و «دادمندی» یا «دادگری» معادل عدالت است. یکی از ارکان اساسی دمکراسی عدالت است .اگر ما عدالت را تنها بر مبنای اقتصادی آن نگاه نکنیم ،عدالت و برابری از ارزشهای ذاتى و اساسى هر فرد انسانى است، عدالت می گوید همه افراد بايد به طور مساوى در طراحى و عملكرد نهادهاى جامعه سهيم باشند. بايد به همه كس در اين زمينه كه زندگى خود را مطابق با صلاحديد و سليقه خودش اداره كند، احترام برابر بگذاريم البته تا جايى كه به حق و آزادى ديگران احترام گذاشته شود. در واقع در سایه عدالت و تقسیم فرصت ها بطور مساویست که آزادی را می توان حس کرد.در شرایطی که عدالت وجود خارجی نداشته باشد افراد از حقوق قانونی خود ، که قانون خود یک رکن اساسی جامعه دمکرتیک و متضمن آزادیست تخطی کرده و آزادی مشروع دیگران را سلب می کند.
راولز در سال ۱۹۷۱ کتابی تحت عنوان نظريه ای درباره ی عدالت منتشر ساخت که انعکاس بين المللی فوق العاده ای داشت. اين اثر مباحث مربوط به عدالت اجتماعی را در بر دارد. راولز در اين اثر، با نظريه های حق طبيعی و مدنی قرارداد و بويژه انديشه های کانت پيوند برقرار ساخته است. وی در تأملات خود ملهم از انديشه ی «وضعيت طبيعی» در آرای روشنگران، وضعيتی به نام وضعيت اوليه را به تصور درمی آورد و تأکيد می کند که در چنين وضعيتی، همه ی افراد آزاد و عاقل، در شرايط عدم شناختی برابر نسبت به موقعيت های سياسی، اقتصادی و اجتماعی خود، دو شکل عدالت را انتخاب می کند: ابتدا اينکه همه انسان ها آزادی های برابر فردی و شهروندی داشته باشند و دوم اينکه نابرابری ها در تقسيم نعمات يا قدرت هنگامی مورد قبول است که همگان و بويژه آن اعضای جامعه که در موقعيت بدتری قرار دارند از آن فايده ای داشته باشند و علاوه بر آن ، شانس برابر برای دستيابی به مقام¬ها و منصب ها وجود داشته باشد. در واقع می توان گفت که اين دو فاکتور ، مضمون کانونی نظريه ی عدالت راولز را می سازند.
راولز سپس آغازههای عدالت را که انسانها میتوانند در وضعيت اوليه بر سر آنها توافق حاصل نمايند در دو گزارهی زير فرمولبندی میکند:
۱ـ هر کس میبايست از حق برابر در گستردهترين سيستم از آزادیهای بنيادين برابر که با سيستم مشابه برای همهی افراد ديگر سازگار باشد، برخوردار گردد.
۲ـ نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را بايد به گونهای سامان داد که:
الف ـ به شيوهای عقلانی از آنها انتظار رود که در خدمت منفعت هر کس باشند؛
ب ـ در پيوند با موقعيتها و منصبهايی باشند که راه همگان به سوی آنها باز باشد.
راولز يکبار ديگر تأکيد میکند که اين آغازهها عمدتا" معطوف به ساختارهای بنيادين جامعه هستند و تفويض حقوق و وظايف اساسی و تقسيم نعمات اجتماعی و اقتصادی را متعين میکنند. پيششرط فرمولبندی آنها اينست که برای غايتهای يک نظريهی عدالت، ساختار اجتماعی به منزلهی دو بخش کم تا بيش جدا در نظر گرفته شود. هر يک از آغازههای ياد شده، معطوف به يکی از اين بخشهاست. بنابراين ما ميان سويههای سيستم اجتماعی که از يکطرف آزادیهای اساسی برابر را تعيين و تضمين میکند و از طرف ديگر نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را متعين میسازد تفکيک قائل میشويم.
به نظر راولز حائز اهميت است که آزادیهای اساسی از طريق فهرستی از اين آزادیها تعيين گردند. مهمترين آنها آزادیهای سياسی (حق انتخابکردن و انتخابشدن)، آزادی بيان و اجتماعات، آزادی وجدان و انديشه و آزادی شخصی شامل حفاظت از انسان در مقابل فشار روانی و شکنجهی جسمی و آسيب فيزيکی، حق مالکيت شخصی، حفاظت از انسان در مقابل بازداشت و حبس خودسرانه میباشند که از طريق حکومتقانون تثبيت شدهاند. اين آزادیها بايد مطابق نخستين آغازهی عدالت، برای همگان برابر باشند.
دومين آغازهی عدالت معطوف به تقسيم درآمدها و دارايیها و خصوصيت سازمانهايی است که در آنها قدرت و مسئوليتهای متفاوتی وجود دارد. تقسيم درآمدها و دارايیها نبايد يکسان باشد، اما هرکس بايد از آن بهره ببرد و همزمان راه به سوی کسب قدرت و مسئوليت در مناصب برای هر کس باز باشد. آغازهی دوم تأثير خود را از آن طريق نشان میدهد که با باز گذاشتن راه برای کسب مناصب مهم قدرت، نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را به طرحی در خدمت منفعت همگانی تبديل میسازد.
در نظريه عدالت راولز، آغازهی نخست نسبت به آغازهی دوم تقدم دارد، به اين معنا که خدشهدار کردن آزادیها و حقوق مصرح در آغازهی نخست، از طريق منفعت بزرگتر اجتماعی و اقتصادی قابل توجيه نيست. وی در کتاب خود از جمله مینويسد که فقط هنگامی میتوانيم با يک نظريهی غلط راضی باشيم که نظريهی بهتری نداشته باشيم. بيعدالتی نيز درست همين گونه است و فقط تا زمانی میتوان آن را تحمل کرد که از بيعدالتی بزرگتری پرهيز گردد.
حال در ایران، در صورتیکه شهروند درجه یک و دو داریم، و انواع تبعیض ها از تبعیض طبقاتی تا جنسیتی و اقلیت (مذهبی ،سیاسی،قومی ) بر قرار است در واقع عدالتی وجود ندارد ، هر جا کلمه تبعیض بکار رود در واقع آزادی وجود ندارد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر