بخش نخست این گزارش به بررسی تاریخچه روسپیگری و آمارهای اعلام شده از سوی مقامات دولتی و پژوهشگران مستقل پرداخته بود و برخی دلایل وجود بازار عرضه و تقاضای سکس را در گفتوگو با یکی از خریداران سکس بررسی کرده بود. در بخش دوم و پایانی این گزارش قوانین تعیین شده برای مجازات تنفروشی بررسی و به زوایای مختلف این حرفه در گفتوگو با یک زن روسپی و یک جامعهشناس صاحبنظر پرداخته شده است.
وضعیت قانونی تنفروشی در کشورهای متفاوت، از مجازات مرگ تا فعالیتی حرفهای و قانونی متغیر است. در قوانین جمهوری اسلامی تعریفی برای روسپیگری ارائه نشده است و قوانین موجود صرفاً احکامی درباره زنان است. از سوی دیگر اگر قوادها (کارفرمایان و دلالان روسپیگری) دستگیر شوند مجازاتشان حداکثر ۷۵ ضربه شلاق است. حال آنکه مجازات زن روسپی در صورتی که شوهر نداشته باشد، صد ضربه شلاق و اگر شوهر داشته باشد سنگسار است. یعنی حتی اگر شوهر یک زن روسپی کار قوادی یا هدایت او در روسپیگری را برعهده داشته باشد، تنها جریمه او ۷۵ ضربه شلاق خواهد بود.
در سال ۵۸ و اوایل انقلاب اسلامی، تعدادی از زنان روسپی شناخته شده در محله گمرک تهران که به شهر نو (قلعه) معروف بود، به یکباره با هجوم پاسداران دستگیر و پس از چند سئوال و جواب کوتاه و به محض «احراز هویت» در دادگاه انقلاب به ریاست صادق خلخالی، در ملاء عام اعدام شدند. این شاید به نوعی زهرچشم گرفتن حکومت اسلامی از زنان روسپی در ایران اسلامی بود که در آن احکام دینی و شرعی حرف اول و آخر را میزند.[۱]
روسپیگری از زبان محبوبه
یافتن زنان روسپی در خیابانهای بیدر و پیکر تهران کار چندان سختی نیست. در زیر پلهای هوایی، در پارکها، معابر و خیابانها به راحتی قابل مشاهده هستند، اما انجام یک گفتوگوی ساده با آنها در مورد شرایطشان از هر کار دیگری دشوارتر است. به همین دلیل برای گفتوگو با یک زن روسپی بار دیگر به سراغ بهروز رفتم. ابتدا با مخالفت او روبهرو شدم، اما بعد در تماس با محبوبه او را راضی به گفتوگو با من کرد.
در کافیشاپی در شرق تهران نشستهام. نزدیک غروب آفتاب است. کمی از گرمای هوا کاسته شدهاست. حدود ۴۰ دقیقهای است که داخل این کافی شاپ منتظر محبوبه هستم. از پشت شیشه بیرون را نگاه میکنم. در تفکرات خود غوطهور هستم و سئوالاتم را باخودم مرور میکنم که صدای دو رگه و لحن محکم زنی افکارم را پاره میکند: «آقای بیانی؟ در پاسخ با تعجب گفتم بله بفرمایید. سریع نشست. بهسرعت قهوهای سفارش دادم. محبوبه با دیدن قلم و کاغذ من لبخندی به تلخی زد.
محبوبه (اسم مستعار ساناز) زنی ۳۵ ساله با چهرهای معمولی اما جذاب، گندمگون، با مانتو و روسری سفید است. دندانهای جلویش کمی غیر طبیعی به نظر میرسند و مثل اینکه سانحهای برایش اتفاق افتاده است. سیگاری روشن و شروع به هم زدن قهوهاش میکند. از او در مورد حرفهاش میپرسم و محبوبه در پاسخ میگوید: «شغلم نیازی به گفتن ندارد، شرایط، من و امثال من را به این کار واداشت.»
محبوبه از گذشته خود چنین میگوید: «زمانی که تنها ۱۱ سال داشتم پدرم من را به عقد مردی ۳۰ ساله درآورد. هنوز خیلی چیزها را بلد نبودم حتی طرف را نمیشناختم. شوهرم معتاد بود. بر اثر تصادفی که در حالت خماری داشت، بدبختانه من هم دراتوموبیل او بودم و تمام دندانهایم شکست. خود او هم زمینگیر شد. مجبور بودم خرج خانه، بزرگ کردن بچه و حتی خرج عمل (اعتیاد) شوهرم را دربیاورم. در یک تولیدی مشغول کار شدم و بعد از چندسال تولیدی ورشکست شد و صاحبش مرا همراه با شش نفر دیگر بیرون کرد و در نتیجه بیکار شدم.»
محبوبه در مورد اولین تجربه تنفروشی خود میگوید: «صاحبخانه هرروز چند بار در خانه میآمد و طلب خودش را میخواست و هر بار داد و بیداد راه میانداخت. فشار رویم زیاد بود. نمیدانستم چه کار کنم. شش ماه بود اجاره عقب افتاده بود. کاری هم گیر نمیآوردم. یکبار که شب در خانه را باز کردم، دوباره صاحبخانه بود. اینبار با نگاهی شهوتانگیز و کمی آرامتر صحبت میکرد. حین صحبت درخواست جنسی خودش را با من مطرح کرد.»
اشک در چشمان محبوبه حلقه میزند و پک محکمی به سیگارش میزند و میگوید: «چارهای نداشتم. مجبور بودم. وسط سرمای زمستان با یک دختر بچه و مرد علیل چکار باید میکردم، آه در بساط نداشتم؛ هر بار بهجای اجاره با او سکس برقرار میکردم. اول حالم از خودم بههم میخورد ولی بعد از مدتی مشتریهای دیگری پیدا کردم و خیابانهای تهران شد محل کسب و کارم. ابتدا دستی به سر و روی خودم کشیدم، دندانهایم را درست کردم، لباسهای شیک و یک خط موبایل خریدم.»
محبوبه درباره احساسش نسبت به شغلی که دارد میگوید: «ابتدا برایم سخت بود و احساس بدی داشتم. هر بار میمردم و زنده میشدم. بعد برایم عادی شد. در کل خودم را میزدم به بیخیالی. یک روز از بس فشار عصبی به من وارد شد خواستم خودکشی کنم، ولی باز این بچه [عکسی دختربچهای را روی صفحه موبایلش نشان میدهد] نگذاشت.چند وقتی هست دوبارههمان احساس تنفر از خودم به سراغم آمده است.»
محبوبه درباره خطرهای خیابانهای تهران و تغییر شیوه کار خود میگوید: «هر بار امکان داشت در یک خیابان طمعه یک آدم رذل بشوم و جانم را از دست بدهم. ابتدا فکر کردم با دخترم به خیابان بیایم تا هم شک ماموران انتظامی را از خودم دور کنم و هم در شرایط سخت بتوانم کمی دل مشتریها را به رحم بیاورم که بعد ازکار پولم را بدهند، اما مدتی احساس کردم دختر پنج سالهام مثل نوار خیلی چیزها را دارد ضبط میکند.»
مگر شده پول به شما ندهند؟
محبوبه: بله بارها. حتی یک بار بدجوری از یکی از مشتریها در حالت مستی کتک خوردم.
شوهر شما شک نمیکند؟
نه، فقط به فکر اعتیاد خودش بود. حتی یک بار هم نپرسیده از کجا پول میآورم.
تا حالا گیر ماموران انتظامی افتادهاید؟
چند بار
بعد چه شد؟
دو بار کارم به دادسرا و کلانتری کشید. شانسی که آوردم این بود که معتاد نبودم و حین کار دستگیر نشدم. چند روزی بازداشت شدم و بعد رهایم کردند. چندبار هم با در اختیار قرار دادن خودم [ارتباط جنسی با ماموران] حاضر شدند رهایم کنند.
از بهروز شنیدم با دو نفر دیگر کار میکنید. میتوانید کمی در مورد آنها به من بگویید؟
آنها هم مثل من هستند، ولی بنا به تجربه و آشناهایی که دارم، ترجیح میدهند با من کار کنند. من مشتری برای آنها جور میکنم و آنها یک سوم مبلغ دریافتیشان را به من میدهند.
چند سال است این کار را انجام میدهید؟
حدود هفت سال است به صورت حرفهای کار میکنم. وقتی شروع کردم۲۶، ۲۷ سالم بود.
درآمدتان چقدر است؟
درآمدم متغییر است. بسته به مشتری که در کجای تهران زندگی میکند مبلغ را تعیین میکنم. از ۵۰ تا۱۰۰ هزار تومان برای هردفعه ارتباط. البته مشتریهای ثابت هوای ما را دارند.
یعنی چه؟
یعنی بیشتر پول میدهند و گاهی با آنها به مهمانی میرویم که بهتر برای ما درآمد دارد. مشتری و پول بیشتر هست. چند وقتی هم هست که با بردن این دخترها به اینجا وآنجا یک سوم پولشان را به من میدهند. برای من مشکلاتی بهوجود آمده و بنا به نظر پزشک دیگر کمتر میتوانم رابطه جنسی داشته باشم
اگر کار خوبی گیر بیاورید حاضرید این کار را کنار بگذارید؟
البته، از خودم از زندگی دیگه خسته شدم. حتی امیدی هم به آینده ندارم. فقط فکرم دخترم هستم. نمیخواهم او راه من را برود. الان، کار برای مردها پیدا نمیشود، چه برسد به ما.
دلایل روسپیگری در ایران
دکتر فریبا محمدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، در سوالم در مورد دلیل روسپیگری میگوید: «طی تحقیقاتی که در ایران به عمل آمده است، از مهمترین دلایل روسپیگری در ایران میتوان از فقر، مشکلات اقتصادی، کمبود و نبود فرصتهای کاری و شغلی با توجه به جمعیت جوان کشور نام برد.»
او تاکید میکند: «متاسفانه دولت بهجای پرداخت به مشکلاتی همانند: پایین آوردن میزان بیکاری و تورم، مشکلات مربوط به تهیه مسکن، بهداشت و درمان برای همه افراد جامعه، تنها به شعارهای پوچی همانند ایجاد ۱. ۵ میلیون فرصت شغلی برای ایرانیان و یا سخنان بیهودهای همانند دادن هزارمتر مربع زمین به هر ایرانی برای ایجاد مسکن اکتفا کرده است. از طرفی وجود فاصله شدید طبقاتی، خود مزید بر علت است. شکاف طبقاتی باعث بهوجود آمدن رفتارها و شیوههای نامناسب و ناسالمی جهت فائق آمدن خانوادهها بر مشکلات اقتصادی شده است که از جمله این شیوهها، تنفروشی است.»
به گفته وی، «برخی مردان برای کسب منافع اقتصادی به بهرهکشی جنسی از زنان، حتی همسران و دختران خود روی آوردهاند. این افراد با ایجاد مراکز تن فروشی، روسپیگری زنان را در جامعه تسهیل میکنند. باندهای بینالمللی قاچاق انسان نیز با وعدههای کاذب همانند شرایط و زندگی بهتر برای برخی زنان جوان و آسیبپذیر، مبادرت به خروج آنها از ایران به کشورهای دیگر میکنند و آنها را به فاحشهخانههایی در سایر کشورها، عمدتاً کشورهای حوزه خلیج فارس و عربی میفرستند و یا اعضای بدن آنها را میفروشند.»
خانم محمدی خاطر توضیح میدهد: «تحقیقات صورت گرفته توسط محققان و روانشناسان نیز این موضوع را تایید میکند که علاوه بر این عوامل اجتماعی، عوامل روانی از جمله سرد بودن روابط جنسی بین مردان و زنان، ضعف هویت اخلاقی و کمبود محبت بین زن ومرد بخصوص در اوایل ازدواج نیز میتواند در بهوجود آمدن این معضل اجتماعی موثر باشد.»
این جامعهشناس و استاد دانشگاه با اشاره به تحقیق انجام شده از سوی یک سازمان غیر دولتی میگوید: نتایج تحقیق روی ۳۰ زن روسپی ۱۶ تا ۴۰ ساله که بهطور حرفهای به این شغل اشتغال دارند و مقایسه آنها باهمان تعداد زن غیر روسپی عمدتاً خانهدار با همین سن و سال این موضوع را روشن میکند که احساس بیارزشی و تبعیضهای جنسیتی در جامعه یکی از نشانههای آشکار در این زنان است. احساس بیارزشی و به دنبال آن وقوع شرایطی ناگوار همانند سوء استفاده یا تجاوز جنسی که ضربههای روحی غیر قابل جبرانی به افراد وارد میکند از جمله عوامل روانشناختی است که فرد را بهسوی روسپیگری سوق میدهد. شرایط حاکم بر خانواده مانند شرایط بدسرپرستی یا بیسرپرستی و نگهداری کودکان، اعتیاد زن به مواد مخدر، اعتیاد شوهر، وجود خانوادههای متلاشی، طلاق و جدایی از خانواده و شکست در اهداف و برنامههای زندگی مانند تحصیل، ازدواج تحمیلی و غیره ازجمله عوامل موثر در گرایش به روسپیگری عنوان شده است.
این تحقیق نشان میدهد زنان بنا به دلایلی چون «نابهسامانی خانواده»، «اعتیاد، فقدان و خشونت والدین»، «سردی رابطه عاطفی فرزندان و والدین»، «ترک تحصیل»، «فقر فرهنگی»، «نداشتن مهارت برقراری روابط اجتماعی» و «قرار گرفتن در معرض سوءاستفاده جنسی به وسیله اعضای خانواده یا دیگران» بیشتر به سوی تن فروشی کشیده شدهاند. مسائل اجتماعی چون افزایش سن ازدواج و کاهش میزان آن نیز باعث تهدید اخلاقی برای جامعه و خانوادهها شده است.
طلاق زن، میتواند مشکلاتی اساسی در تأمین مخارج زندگی برای او فراهم کند. زنان مطلقه که اکثراً خانهدار هستند و کار و حرفه خاصی بلد نیستند، پس از طلاق، به نوعی خود را سربار خانواده میدانند. بنابرین برای حفظ استقلال و خلاصی از زیر بار تحقیر خانواده، به سوی کارهای پست با درآمد ناچیز کشیده میشوند و همین درآمد کم و بالا بودن هزینههای زندگی، روسپیگری را به عنوان یک شغل پیش پای او میگذارد. این مشکل به دلیل عدم وجود قوانین حمایتی از جانب دولت نسبت به زنان بیسرپرست، کمبود فرصتهای مناسب شغلی برای زنان با توجه به وجود تبعیضهای مشهود در جامعه و درخواستهای نامشروع در قبال استخدام فرد و نیز درآمد کم مشاغل رده پایین، به شدت در ایران افزایش یافته است.
شرایط تحمیلی به زنان
فریبا محمدی با تاکید بر شرایط تحمیلی به زنان در جامعه ایران میگوید: «در برخی از مواقع زنان در شرایط ناگوار و ناخواسته به روسپیگری تن میدهند. به طور مثال نیازهای اقتصادی زن مطلقه و بیسرپرست باعث میشود که برای تأمین مخارج بالای خانواده به شرکتهای خصوصی یا خدماتی مراجعه کند. در بعضی خبرها داشتهایم زن به عنوان منشی استخدام شده و بعد مورد سوء استفاده جنسی صاحبان شرکت قرار گرفته و جذب بازار فحشا شده است یا در مراجعه به برخی منازل برای نظافت، از او درخواستهای نامشروع میشود. اگر فرد سالمی باشد، از این خانه میرود، اما اگر این شرایط مدام در سایر خانهها نیز تکرار شود، مگر چقدر توان مقابله دارد. این شرایط به او فشار میآورد و تحمیل میشود و در نهایت او را به سوی تنفروشی سوق میدهد.»
به عقیده این جامعهشناس، «گاهی نیز تجاوز جنسی، شرایطی ناخواستهای را به دختر تحمیل میکند و اینکه دختر با توجه به وجود تابوهایی در جامعه و خانواده دیگر نمیتواند به خانه برگردد و موجب گرایش او به روسپیگری میشود. این وضعیت بیشتر برای دختران فراری پیش میآید که به علت عدم بازگشت به خانه و خانواده و نداشتن پول و درآمد برای گذران زندگی و وجود تقاضای بالا و بالقوه در جامعه به روسپیگری روی میآورند.»
خانم محمدی خاطرنشان میکند: «باید خانوادهها را از تهدیدات خارج از خانه آگاه ساخت و آنها را توجیه کرد. یعنی حتی اگر برای دختر در شرایط ناخواسته اتفاقی بیفتد، او را بپذیرند و از خانه و خانواده طرد نکنند. زیرا در غیر این صورت نتایج اسفناکی برای این دختر بهوجود میآید. برخی از زنان روسپی نیز که در آغاز به دلیل شرایط ناخواسته و نیز فشارهای مختلف اقدام به چنین کاری کردهاند، پس از پشیمانی، فقط به خاطر ترس از عدم پذیرش اجتماعی توسط اعضای خانواده، دوستان و بستگان، در این دایره تنگ گرفتار میشوند. از جمله شرایط ناخواسته دیگر، خشونتها و سوء استفادههای جنسی در دوران کودکی فرد است. حدود ۵/۲۳ درصد از روسپیها در کودکی مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفتهاند و ۵/۱۲ درصد این اعمال از سوی نزدیکترین افراد خانواده و فامیل، افرادی مانند پدر، برادر و اعضای مورد اعتماد خانواده انجام شده است.»
پیامدهای روسپیگری در ایران
این جامعهشناس روسپیگری را منشاء بسیاری از معضلات اجتماعی میداند و میگوید: «تنفروشی علاوه برآنکه باعث کاهش آمار ازدواج میشود، بههمان نسبت میزان طلاق را افزایش میدهد. افزایش شمار بیماران مقاربتی و ایدز با توجه به کم بودن اطلاعات افراد از این بیماریها در جامعه سنتی ایران، تولد کودکان خیابانی بدون سرپرست و بزهکار که عمدتاً مشکلات روحی و روانی زیاد دارند و افزایش سقط جنینهای غیر قانونی که خود میتواند مشکلات جسمی و نازایی برای زنان ایجاد کند، از دیگر پیامدهای روسپیگری است.
فریبا محمدی با اشاره به اینکه کودکان خیابانی بعدها به قاچاق مواد مخدر، تنفروشی و بزهکاری کشیده میشوند میگوید: «حتی این کودکان نشانی مراکز روسپیگری را به مشتریها نشان میدهند و مشتری جذب میکنند و در آینده به تبهکارانی خطرناک در جامعه بدل خواهند شد.»
این جامعه شناس معتقد است: «متاسفانه جامعه سنتی و مذهبی ایران در حال فروپاشی اخلاقی است، مثل اینکه کشور تایلند دیگری و از نوع اسلامی آن به وجود آمده است. متاسفانه هشدارهای استادان دانشگاه و کارشناسان جدی گرفته نمیشود. تحقیقات ما در مورد معضلات اجتماعی در جامعه تماماً در قفسههای مراکز و دفاتر ما خاک میخورند و تمامی این سخنان و هشدارها از جانب حکومت نوعی سیاهنمایی قلمداد میشود.»
با اینحال و با وجود خطرات پرشماری ازجمله بیماریهای ایدز و احکام اعدام و وجود مشتریهای بیمار و تبهکار، محبوبه برای خود آرزوهایی دارد و میگوید: «آرزوی من این است که زمانی این شغل را کنار بگذارم و شغلی شرافتمندانه پیدا کنم. قرض و قولههایم را بدهم، بگذارم دخترم تحصیل کند وبرای خودش کسی شود.»
او با نگرانی از پنجره کافهای که در |آن نشستهایم به اتوموبیلهای در حال حرکت نگاه میکند، به نقطهای در خیابان تاریک خیره میشود و میگوید: «اگر این خیابانهای تاریک شهر، فرصتی برای آرزوی من باقی بگذارند.»
در همین زمینه:
پانویس:
۱. قلعه فساد در دل پایتخت پهلوی
0 نظرات:
ارسال یک نظر